بازدید امروز: 46
بازدید دیروز: 33
کل بازدیدها: 2271238
برای رسیدن به موفقیت در کنکور کارشناسی ارشد روانشناسی بالینی و عمومی چه اقداماتی لازم است انجام دهیم؟
1. تعیین هدف: اولین کار تعیین هدف است. هدف شما از شرکت در کنکور کارشناسی ارشد روانشناسی امسال چیست؟ رتبه زیر ده، یا رتبه زیر صد؟ یا قبولی در یکی از دانشگاه های سراسری؟ دانشگاه آزاد یا پیام نور؟
سوالات عمیقتری هم میتواند در همین قسمت مطرح شود. مثلا هدف شما اساسا از تحصیل در رشته روانشناسی بالینی یا عمومی در دانشگاه چیست؟ اگر برای خود هدف روشن و ملموسی ندارید، نمیتوانید انتظار موفقیت چندان درخشانی هم داشته باشید. پس ابتدا هدفتان را روشن کنید. این هدف شما باید ویژگی هایی هم داشته باشد. مثلا قابل دست یابی باشد، روشن و مشخص باشد، واقع بینانه (با توجه به پتانسیل هایتان )باشد. اینطور نیست که اگر دانشجوی دانشگاه آزاد بوده اید و الان هم زمان کافی برای مطالعه ندارید، انتظار رتبه زیر 100 داشته باشید. اما دانشگاه هر جایی که بوده باشید ، به شرط آنکه به ابزارهای لازم دسترسی داشته باشید، هر رتبه ای میتواند از آن شما شود. پس به الزامات موفقیت در کنکور ارشد روانشناسی توجه کنید و با ارزیابی ای که از دست یابی خود به این امکانات دارید، هدفتان را روشن کنید. ممکن است یک نفر با توجه به شرایطی که دارد هدفش تنها شرکت در کنکور پیام نور باشد. این اصلا عیبی ندارد. اما برای کسی که لیسانس روانشناسی از بهترین دانشگاه را داشته باشد و سایر موارد موفقیت را هم دارد (منابع، وقت، هوش کافی) این اصلا نمیتواند هدفی متناسب باشد چرا که این فرد به طور بالقوه میتواند در بهترین دانشگاه تحصیلات کارشناسی ارشدش را هم بگذراند. مهم این است که هدفتان متناسب با توانایی هایتان باشد. وبس.
2. انتخاب منابع درست برای هر یک از درس ها و تهیه آن منابع
انتخاب و مطالعه منابعی که در کنکور مطرح نیستند شاید لذت بخش باشد(مثل مطالعه بخشهایی از کتاب پروچسکا یا روانشناسی رشد یا روانشناسی بالینی فیرس). اما این متناسب با هدف شما نیست. در کنکور احتمالا نیاز خواهید داشت تا مطالبی را مطالعه کنید که برخی شان را چندان دوست ندارید اما خوب هدف شما از این راه میگذرد. در کنکور سوالاتی مطرح میشود که باید بتوانید به آنها پاسخ دهید. گرچه نه همه شان. بلکه به اندازه کافی! پس در کنکور هدف این است که با مطالعه کمترین منابع بیشترین بازدهی را داشته باشیم. نه اینکه کتابهای زیادی مطالعه کنیم اما در پایان نتوانیم به اندازه کافی از پس تستها برآییم. پس در انتخاب منابع دو کار را انجام ندهید:
1- شتابزده تصمیم نگیرید. برای انتخاب منابع درست با یک مشاور به اندازه کافی خوب (اگر دسترسی داشتید، به دو مشاور) از رتبه های برتر کنکور مشورت کنید و پس از آن که خودتان به یک جمع بندی لازم از منابع رسیدید (مثلا برای فیزیولوژیک کسی نیست که کتاب دکتر خداپناهی را نشناسد) اقدام به خرید آن منابع کنید.
2- وسواس بیش از حد به خرج ندهید. اینطور نباشد که یک ماه تمام فقط دنبال لیست درست منابع باشید. جستجوی شما برای دستیابی به بهترین لیست منابع نباید بیش از یک هفته طول بکشد. حرفه ای کار کنید. یعنی از کمترنی داشته ها (زمان و هزینه و ...) بیشترین بهره برداری (علمی، کنکوری) داشته باشید.
3. برنامه ریزی فصلی (برای تابستان، پاییز و زمستان) و ماهانه (تیر، مرداد، و ...) و هفتگی و سپس روزانه. در هر لحظه شما باید از برنامه این فصل، این ماه، این هفته و این روز و روز های دیگر هفته جاری و هفته های بعد از ماه جاری مطلع باشید. بدین ترتیب که اگر امروز نهم شهریور است، شما باید از برنامه تان در روزهای نهم شهریور تا پایان هفته دوم شهریور، برنامه کلی شهریور ماه و برنامه کلی فصل تابستان مطلع باشید. در کل باید بدانید کجای کار هستید و یک نقشه ی عملی برای خود داشته باشید. اینجا هم یک مشاور به اندازه کافی خوب میتواندکمک بسیار بزرگی به شما در طراحی درست برنامه تان بکند.
4. آشنایی نسبی با روشهای صحیح مطالعه. قرار نیست همه اوقاتتان به آموختن روشهای تندخوانی، تست زدن، مطالعه و یادداشت برداری بگذرد. اما بی تردید آشنایی شما با این روشها میتواند کمک بزرگی در رسیدنتان به موفقیت بکند. نمیتوان تاثیر استفاده درست از ابزارهای درست کاری را در موفقیت و پیشبرد اهداف نادیده گرفت. اینجا هم شما متناسب با هدفی که دارید، به ابزارهایی نیاز دارید. برخی از این ابزارها را خودتان میتواند مهیا کنید و در برخی دیگر به یک کمک خارجی نیاز دارید. اینجا هم حضور یک مشاوره به اندازه کافی خوب که بتواند تجربه هایش را در اختیار شما قرار دهد کمک ارزشمندی است.
5. روحیه به اندازه کافی خوب .انتظار نمیرود که داوطلب در تمام اوقات روحیه بالایی داشته باشد و لحظه لحظه ی این دوران را با فکر کردن به ایده آلهایش بگذراند. قطعا در راه فراز و نشیبهایی هست و گاهی ممکن است استرس و نگرانی هم در دل رهروی این راه پیدا شود. اما آنچه مهم است ، این است که روحیه داوطلب شرکت در کنکور کارشناسی ارشد، به اندازه ای بالا باشد که به اندازه کافی توان کنترل این فشارهای روانی را داشته باشد. در اینجا باز هم حضور یک مشاور به اندازه کافی خوب یاری بخش است. کسی که خود زمانی این راه را طی کرده و از پیچ و خم های مسیر باخبر است، بهتر میتواند رهرو را در دادن واکنش مناسب به این پیچ و خم ها یاری کند. بعد داوطلب خود خواهد آموخت راه طی کردن مسیر را.
پس از آنکه که داوطلب هدفش را متناسب به تواناییها و پتانسیلهایش انتخاب کرد، بهترین و کارامدترین منابع را هم تهیه کرد، برنامه فصلی، ماهانه ، هفتگی و روزانه اش را هم آماده کرد، از روحیه به اندازه کافی خوب هم برای آغاز و ادامه مسیر برخوردار شد، میتواند طبق روشهای صحیحی که برای مطالعه آموخته روز به رز شروع کند به مطالعه. این آغاز راه است. و آغاز راه هم باید به اندازه کافی خوب باشد. آغاز میتواند برای یک نفر تابستان باشد، برای دیگری پاییز و برای کسی دیگر بهار ! هیچ قانون کلی هم وجود ندارد که بتوان به همه عمومیت داد. هر کسی از هر جایی که شروع میکند متناسب با توانمندی هایش میخواهد به اندازه کافی عملکرد خوبی داشته باشد.
موفق باشید
"فهرست جهانی نوابغ" که توسط دکتر "جیسون بتس" راه اندازی شده، فهرستی از باهوش ترین افرادی را در خود دارد که به گفته بتس قطعی ترین رتبه بندی است.
به گزارش خبرگزاری مهر، ضریب هوشی یک مقیاس اندازه گیری دشوار برای هوش است بسیاری از مردم هرگز مورد بررسی قرار نمی گیرند در حالی که بسیاری دیگر آن قدر آزمایش می شوند تا نمراتشان بهتر شود.
وب سایت های دیگری نیز در زمینه ضریب هوشی فعالیت می کنند اما بسیاری از آنها محدودیت هایی دارند مثلا به اسپانیایی نوشته شده اند، فقط مختص اروپایی ها هستند و یا فقط ضریب هوشی دوستانشان را بررسی می کنند. اما سایت دکتر بتس هیچ یک از این مشکلات را ندارد و جهانی است.
نمره میانگین آزمون ضریب هوشی، 100 است. ضریب هوشی اغلب افراد بین 85 تا 114 است. هر نمره ای بالاتر از 140، ضریب هوشی بالا تلقی می شود و نمره ای بالاتر از 160 یک ضریب هوشی نابغه خواهد بود.
در اینجا فهرست 16 نابغه جهانی که براساس سایت دکتر بتس ضریب هوشی بالاتر از 160 دارند معرفی می شود.
16- ایوان ایویچ با ضریب هوشی 169، ملیت: کروات. وی متخصص آزمون های ضریب هوش، مسابقات و آمار است و ریاضی پیشرفته تدریس می کند. وی مسابقات جورچین و دیگر آزمون های تقویت ذهن آکادمیک را بر روی وب سایتش دارد.
15- گائتانو مورلی با ضریب هوشی 169، ملیت: ایتالیایی. مورلی که او را تانی صدا می کنند مهندس و همچنین نویسنده یک کتاب در مورد نظریه نسبیت آلبرت اینشتین است. وی دستکم در 20 انجمن ضریب هوشی بالا عضو است و خودش یک سایت آزمون ضریب هوشی نیز دارد. علایق و سرگرمی های او بازی شطرنج و ماهیگیری است.
14- جورج دل فرسنو ویژو با ضریب هوشی 170، ملیت: اسپانیا. جورج عضو چندین انجمن ضریب هوشی از جمله STHIQ، انجمن جهانی ضریب هوشی و Epidaاست.
13- مایک دمپسی با ضریب هوشی 171، ملیت: انگلیسی. دمپسی دارای مدرک روانشناسی قانون از دانشگاه متروپولیتن لندن است.
12- مارک نیدگر با ضریب هوشی 171، ملیت- سوئیس. این جوان 20 ساله اهل فرایبورگ سوئیس دانشمند و طراح بازی های رایانه ای است.
11- سانتانو سنگوپتا با ضریب هوشی 174، ملیت: هند. سنگوپتا دارای مدرک MBAو لیسانس مهندسی هوا و فضا است.
10- ودران گلیسیچ با ضریب هوشی 175، ملیت: بوسنیایی. گلیسیچ علاقمند به تلفیق موسیقی، ریاضیات و شطرنج است.
9- پیتر راجرز با ضریب هوشی 175، ملیت: استرالیایی. این نویسنده، فیزیکدان و شاعر 58 ساله بیش از 3000 هزار شعر سروده و کتاب هایی را در زمینه احساسات، شیزوفرنی و آلبرت اینشتین منتشر کرده است. راجرز که لیسانس ریاضی از دانشگاه کویینزلند دارد از صرع و خواندن پریشی رنج می برد.
8- تادایوکی کونو با ضریب هوشی 176، ملیت : ژاپنی. کونو 39 ساله درحال حاضر در ساکاتاشی ژاپن زندگی می کند. علایق وی انجام نوعی بازی ژاپنی، گوش کردن به موسیقی، تماشای فیلم، خواندن کتاب و رمان است.
7- لی هان کیونگ با ضریب هوشی 177، ملیت : کره جنوبی. لی از شهر دائه جون کره جنوبی در حال حاضر دانشجوی پزشکی است. این نابغه 27 ساله عضو دستکم پنج انجمن ضریب هوشی از جمله منسای کره و انجمن ضریب هوشی بالای
OLYMPIQاست.
6- تیم رابرتس با ضریب هوشی 178، ملیت: استرالیایی. رابرتس استاد و رئیس بخش علوم رایانه در دانشگاه کوئینزلند مرکزی در استرالیا است. وی علاقمند به تدریس سیستم های عامل، هوش مصنوعی و برنامه نویسی است و پیش از روی آوردن به تدریس، مشاور نرم افزار بوده است.5- پاتریک زیمرشید با ضریب هوشی 178، ملیت: آلمانی. این نابغه 30 ساله که در سن 18 سالگی از مدرسه اخراج شد اکنون دانشجوی فلسفه و علوم سیاسی دانشگاه فناوری دارمستات است.
4- کنت فرل با ضریب هوشی 190، ملیت: آمریکایی. فرل، فیزیکدان و عضو چندین انجمن ضریب هوشی است. این نابغه 52 ساله می گوید آزمون های ضریب هوشی یک سرگرمی جذاب طی پنج سال اخیر برای او بوده است.
3- میسلاو پرداویچ با ضریب 192، ملیت: کروات. این استاد 45 ساله ریاضی در شهر زاگرب، مالک و مدیر یک شرکت تجاری کوچک نیز هست. پرداویچ بنیانگذار و رئیس انجمن نخبگان GenerIQ society است که ایویچ و فرل در آن عضویت دارند. وی علاقمند به موسیقی، فیلم و کتاب است.
2- ریک روسنر با ضریب هوشی 192، ملیت: آمریکایی. دومین مرد باهوش و نابغه جهان یکی از جالب ترین شخصیت های این فهرست را دارد. وی نویسنده چندین برنامه تلویزیونی است و در مسابقه "چه کسی می خواهد یک میلیونر شود؟" حضور داشت.
1- دکتر اوانگلویس کاتسیولیس با ضریب هوشی 198، ملیت: یونانی. باهوش ترین مرد جهان یک روانپزشک یونانی است که در فلسفه، تحقیقات فناوری پزشکی و داروسازی روانپزشکی نیز تحصیل کرده است. این نابغه 36 ساله از نقاشی، سفر و شنا لذت می برد.
برچسبها: 16نابغه با ضریب هوشی بالا
نظریه کالبرگ Kohlberg او برای استدلال اخلاقی سه سطح را نام برد:
اول:سطح اخلاقی پیش عرفی یا پیش قرار دادی(4 تا 10 سال)
دوم سطح اخلاق عرفی یا قراردادی(از 10 تا 13 سالگی)
سوم:سطح اخلاقی پس عرفی یا پس قراردادی(از 13 سالگی به بعد)
چکیده
این نبشتار نخست به تبیین اجمالی دیدگاه کالبرگ درباره نحوه تحوّل و رشد اخلاقی میپردازد و سپس نکاتی نقدآمیز را در بررسی دیدگاه او بیان میکند. هدف از پژوهش بررسی و نقد دیدگاه کالبرگ درباره رشد اخلاقی با توجه به دیدگاه اندیشمندان دیگر میباشد. کالبرگ در تبیین رشد اخلاقی همه افراد، دنبالهرو پیاژه است. دیدگاه پیاژه در زمره دیدگاههای شناختی قرار دارد و از این منظر، دیدگاه کالبرگ همانند دیدگاه اوست؛ اما تفاوتهای مهمی نیز با دیدگاه وی دارد. کالبرگ رشد اخلاقی را به سنین بالاتر از دوازده سالگی نیز سریان می دهد. وی رشد اخلاقی انسانها را در شش مرحله طبقهبندی میکند و رشد اخلاق را مترتب و موازی با رشد روانشناختی آنها میداند. این تبیین کالبرگ واکنشها و پیامدهای مختلفی در محافل علمی به دنبال داشته است. از جمله یافتههای پژوهش، نقدهایی است که در دیدگاه کالبرگ وجود دارد و به آنها کمتر توجه شده است.
کلیدواژه ها: رشد اخلاقی، تحوّل اخلاقی، رشد روانشناختی، استدلال اخلاقی، مراحل رشد اخلاقی، روانشناسی اخلاق، سطوح رشد اخلاقی.
مقدّمه
بحث درباره رشد اخلاقی و رابطه آن با رشد روانشناختی از پیشینه چندانی برخوردار نیست. نخستین اندیشمندی که به طور جدی به آن پرداخت پیاژه، روانشناس معروف، میباشد و پس از وی نیز کالبرگ مهمترین روانشناس در اینباره تلقّی میشود.
با توجه به اهمیت رشد اخلاقی و مراحلی که انسان در این موضوع طی میکند و اهمیت مراحل رشد در تربیت و تعلیم، ضرورت این بحث روشن میشود؛ به ویژه آنکه اندیشمندان و روانشناسانی که در این زمینه به بحث پرداختهاند از شهرت عام برخوردارند و دیدگاه کالبرگ مورد توجه همه روانشناسان پس از او قرار گرفته است. سؤالهای اصلی این مسئله سه پرسش ذیل است:
1. آیا مراحل عام و فراگیری از رشد روانشناختی وجود دارد؟ به تعبیر دیگر، آیا باورها، نگرشها، عواطف، شیوههای کنش متقابل، جهتگیریهای انگیزشی و مهارتهای شناختی عامی وجود دارد که ویژگی مشترک همه انسانها در مراحل گوناگون زندگیشان باشد؟ اگر پاسخ این پرسش مثبت باشد، در این صورت، بدان معناست که میتوان رشد روانشناختی همه انسانها را از منظر یکسانی ارزیابی کرد.
2. آیا مراحل عام و فراگیری از رشد اخلاقی وجود دارد؟ به تعبیر دیگر، آیا رشد اخلاقی درست برای همه انسانها یکسان است؟ آیا میتوان گفت باورهای اخلاقی، ارزشها، قضاوتها و رفتارهایی هستند که ویژگی همه انسانها در مراحل گوناگون زندگیشان است؟ پاسخ مثبت به این پرسش نیز بدان معناست که میتوان رشد اخلاقی همه انسانها را از منظر یکسانی ارزیابی کرد.
3. در صورتی که پاسخ دو پرسش مزبور مثبت باشد،
آیا این دو رشد عام روانشناختی و اخلاقی با یکدیگر ارتباط اساسی دارند یا خیر؟
لارنس کالبرگ شاخصترین اندیشمندی است که پاسخ هر سه پرسش فوق را مثبت میداند. البته در اینجا مجال مقایسه دیدگاه وی با دیدگاه اندیشمندان اسلامی یا دیدگاه برآمده از منظر اسلام نیست؛ از اینرو، در مقاله حاضر2 دیدگاه وی را تبیین و بررسی خواهیم کرد و مقایسه مزبور را به مجال دیگری موکول میکنیم.
تبیین نظریه کالبرگ درباره رشد اخلاقی
کالبرگ ـ در واقع ـ در نظریه خود دنبالهرو نظریه پیاژه است.3 وی با اینکه تغییرات عمدهای در دیدگاه پیاژهاعمال کرد و در مورد مراحل رشد اخلاقی طرحی را ارائه داد که جدید بود، اما چارچوبی که به آن پایبند است همان چارچوب نظریه شناختی است. وی مرحلهای بودن رشد اخلاقی را میپذیرد، اما تأکید میکند که رشد اخلاقی پس از سن دوازده سالگی نیز ادامه مییابد. وی اخلاق را به مفهوم «عدالت» پیوند میزند و آن را با همین مفهوم تبیین میکند.4 از نظر او، قضاوتهای اخلاقی کودکان ونوجوانان دربردارنده برداشتهای متفاوتی از عدالت است. وانگهی، در سطوح گوناگون از رشد روانشناختی درک کودکان و نوجوانان از عدالت تفاوت مییابد و بالاترین سطح آن این است که آنها به حقوق مساوی و عام برای همه مردم و تحقق ارزشهای انسانی عام دست مییابند.5
از نظر کالبرگ، رشد اخلاقی دارای مراحل مشخص و قطعی است و علاوه بر آن، میان رشد اخلاقی و رشد روانشناختی درجهای از همسانی برقرار است. وی تأکید میکند که به دنبال رشد روانشناختی، که در زمینه مهارتهای شناختی به دست میآید، رشد اخلاقی محقق میشود.
مقصود از مهارتهای شناختی، اموری نظیر امور ذیل است: مهارتهای استدلالی خاص، تفکر منطقی و انتزاعی، توانایی تخیلی و توانایی دستهبندیهای مفهومی عمده (نظیر دستهبندی شن و حیوان در دو مقوله جدای اخلاقی) و نیز توانایی تفکیک آزار و اذیت اتفاقی و غیر عمدی و آزار و اذیت عمدی و آگاهانه.
کالبرگ بر آن است که رشد اخلاقی دارای سه سطح است6 که هر یک از این سه سطح دو مرحله دارد.بدینسان، به طور کلی، شش مرحله در رشد اخلاقی انسانها وجود دارد. از نظر او، این مراحل بدون هیچگونه تغییری در پی یکدیگر میآیند؛ بدین معنا که هر فردی بدون هیچگونه گریزی از یک مرحله به مرحله بعدی حرکت میکند.7 نکتهای که نباید از نظر دور داشت ایناست که وی مدعی نیست که همه انسانها ناگزیر باید به بالاترینمرحله (مرحلهششم) برسند؛ درواقع،ممکن است فرد در مرحله چهار یا پنج باقی بماند. آنچه که وی ادعا میکند این است که شخص برایدستیابیبه مرحله شش باید هر یک از مراحل پیشین را پشت سر بگذارد و این کار نیز به نحوی پیاپی و مرحله به مرحله انجام میپذیرد.
مراحل رشد اخلاقی
از نظر کالبرگ مراحل رشد اخلاقی به صورت ذیل تحقق میپذیرد:
الف. سطح اخلاق پیش قراردادی8
کودک در این سطح رفتارهای خود را بر اساس پیامدهای مادی آن (تشویق و تنبیه) و یا قدرت کسانی که قوانین را برایش وضع میکنند (مثلاً پدر و مادر) تنظیم میکند. اخلاق در این دوره هنوز درونی و نهادینه نشده است و در واقع، معیارهای اخلاقی به گونهای حقیقی برای او وجود ندارد. این سطح خود دارای دو مرحله است:
مرحله 1. مرحله مجازات و اطاعت: در این مرحله، کودک اخلاق خود را بر تنبیه و اطاعت مبتنی میکند و به دلیل اجتناب از مجازات اطاعت میکند؛ از اینرو، تنها دلیل او برای انجام کار درست دوری جستن از مجازات است و دلمشغولیها و منافع دیگران برایش اهمیتی ندارد؛ مگر آنکه در رفاه وی تأثیرگذار باشند.
مرحله 2. مرحله تبادل و هدف ابزاری فردی (مرحله اخلاق ابزارگونه نسبی و لذتگرایی نسبی): هدف فرد در این مرحله انجام چیزی است که برای پیشبرد منافع خودش میتواند انجام دهد. کار درست از نظر او جلب منافع خود است و تنها دلیل او برای انجام کار درست ارتقای منافع خویش است. ویژگی بارز اخلاق فرد در این مرحله لذتگرایی و لذتطلبی اوست و پذیرش برخی از مقرّرات اخلاقی خاص عمدتا به دلیل پاداشها و منافعی است که از انجام آنها انتظار دارد؛ از اینرو، همه چیز را به نحوی نسبی و در نسبت با جلب منافع خود مینگرد.
ب. سطح اخلاق قراردادی9
رفتار فرد در این سطح برای سازگاری و هماهنگ شدن با نظم اجتماعی است. از اینرو، اخلاق او از تمایلی سرچشمه میگیرد که وی برای حفظ و نگهداری این نظم دارد. در این مرحله نیز معیارهای اخلاقی هنوز درونی و نهادینه نشده است. دو مرحله این سطح عبارتند از:
مرحله 3. مرحله سازگاری، ارتباطات و انتظارات فیمابینی متقابل: در این مرحله، انتظارات دیگران برای فرد اهمیت پیدا میکند. دلمشغولیهای اطرافیان ممکن است بر منافع او اولویت یابد. در این مرحله، فرد قادر است که خود را در جایگاه دیگران قرار دهد؛ از اینرو، میتواند در قضاوتهای اخلاقی خود احساسات دیگران را در نظر بگیرد. در نتیجه، فرد به دنبال سازگاری و هماهنگی با معیارهای اخلاقی دوستان یا اعضای خانواده است. به تعبیر کالبرگ، فرد سعی میکند برای جلب انتظارات دیگران پسر خوب و دختر خوبی باشد.10 انجام کاردرست به معنای پیروی از انتظارات کسانی است که به وی نزدیکند؛ از اینرو، کار درست را به منظور آنکه مورد پذیرش آنها قرار گیرد انجام می دهد. در واقع، فرد در این مرحله بیشتر به جای کسب لذت مادی به دنبال لذت روانی، یعنی لذت از رضایت و خرسندی اطرافیان، است. میان نیت فرد و عمل او تفاوت مینهد و تنها ملاک او برای ارزیابی عمل نتایج و پیامدهای آن نیست.
مرحله 4. مرحله حفظ نظام اجتماعی و وجدان: این مرحله در واقع، مرحله اخلاق بر اساس قانون و نظم است و فرد در این مرحله پایبند به حفظ نهادهای اجتماعی خود است. انجام کار درست به معنای اجرای وظایف و الزامهای نهادی است. وی به این درک رسیده است که همه باید از یک نظام قانون اجتماعی پیروی کنند، وگرنه نظم جامعه برهم میخورد. برای او حفظ قانون مهمتر از هر چیز است؛ از اینرو، دلیل او برای رعایت قانون، نه هماهنگی و سازگاری با معیارهای فردی، بلکه حفظ نظم اجتماعی و هماهنگی با آن است.
ج. سطح اخلاق پساقراردادی و مبتنی بر اصول اخلاقی
در این سطح، اخلاق فراتر از قراردادهای اجتماعی میرود و بر اساس اصول عام و فراگیر مبتنی میشود. فرد تصمیمهای اخلاقی خود را مستقل از قدرت اطرافیان و پدر و مادر میگیرد و سرپیچی از اصول عام و جهانی باعث احساس گناه و محکومیت او میشود. دو مرحلهای که در این سطح مطرح هستند عبارتند از:
مرحله 5. مرحله حقوق پیشین و تعهد اجتماعی: در این مرحله، فرد منظر عقلیای میپذیرد که بر اساس آن ارزشها و حقوقی نظیر حق حیات و آزادی11 وجود دارند که اهمیت خود را مدیون نهادهای اجتماعی نیستند و باید در همه جوامع تأیید شوند. دلمشغولی فرد آن است که قوانین و وظایف ناظر به جامعه بر پایه آرمان بیشترین خیر برای بیشترین افراد مبتنی گردد. فرد به این دلیل کار درست را انجام می دهد که در مقام موجودی عاقل، مکلّف به وفاداری به احکامی است که شامل حق حیات و آزادی میگردد.میگنا دات آی آر.فرد در این مرحله، رفتاری را درست تلقّی میکند که در چارچوب حقوق عمومی افراد و بر پایه معیارهای پذیرفته شده بیشتر افراد جامعه انجام گرفته باشد. به دلیل آنکه قوانین اخلاقی در این مرحله نوعی تعهد و قرارداد اجتماعی محسوب میشوند، اگر افراد متوجه شوند که غیر از هنجارهای رایج در جامعه، هنجارهای دیگری وجود دارند که میتوانند برای بیشتر افراد جامعه مفید باشند، هنجارهای رایج قابل تغییر و اصلاح خواهند شد.
مرحله 6. مرحله اصول اخلاقی عام: در این مرحله، اصول اخلاقی عامی وجود دارد که بر همه الزامهای قانونی و نهادی ترجیح دارد. انجام کار درست به معنای عمل بر اساس این اصول عام است. فرد از آنرو کار درست را انجام می دهد که به منزله موجودی عاقل، ارزش این اصول را درک کرده است و خود را موظف به تبعیت از آنها میداند.
مهمترین ویژگی افراد قرار گرفته در این مرحله این است که از قابلیت شناختی (به تعبیر کالبرگ) برگشتپذیری12 برخوردارند. کالبرگ تأکید میکند کهقضاوتهای اخلاقی باید برگشتپذیر باشد؛ یعنی ما باید به گونهای باشیم که اگر در جایگاه و موقعیت کسانی قرار گرفتیم که مورد قضاوت ما قرار گرفتهاند، بتوانیم همان قضاوتها یا تصمیمهای خود را بپذیریم. همه کسانی که در مرحله شش قرار دارند میتوانند به توافق برسند؛ چراکه قضاوتهای آنها کاملاً برگشتپذیر است: آنها تا آنجا که ممکن است در مواردی که تعارضی پیش میآید، دیدگاه دیگران را نیز لحاظ میکنند؛ بدینسان، یک قضاوت اخلاقی کاملاً برگشتپذیر قضاوتی است که خودمحورانه نباشد.
بدینسان، برگشتپذیری از نظر کالبرگ توان ما برای همدلی با دیگران است و کاملترین و منطقیترین نمود آن در بستر تعامل اجتماعی تحقق مییابد. در این مرحله، عمل هرگز به عنوان ابزار تلقّی نمیشود، بلکه فینفسه «هدف» تلقّی میشود. البته مردم به ندرت به این مرحله میرسند.13
نکته دیگر آنکه کالبرگ گاه متذکر این نکته میشود که ممکن است برخی از مردم به مرحله بالاتر از مرحله شش، یعنی مرحله هفتمی هم برسند (مرحله اخلاق استعلایی یا اخلاق جهتگیری جهانی) که دین را به استدلال اخلاقی پیوند می دهد.14 اما به دلیل آنکه ویمشکل یافتن شواهد تجربی برای این مرحله و حتی مرحله شش دارد،15 تأکید میکند که بسیاری از ایننکات مربوط به مرحله هفت نظری است.16
کالبرگ برای آنکه از دلایل افراد در توجیه رفتارهای خود آگاه شود داستانها یا معماهایی را برای آنها مطرح میکرد که هر یک از آنها دربردارنده یک معمای اخلاقی بود. پس از طرح این داستانها، پرسشهایی را در مورد این معماها مطرح میکرد که فرد برای پاسخ به آنها ملزم به استدلال میشد و بدینسان، کالبرگ از استدلال وی به میزان رشد اخلاقی و مرحله اخلاقیاش پی میبرد. یکی از مشهورترین این معماها «معمای هاینز»17 است. براساس این معما، زنی بر اثر ابتلا به سرطان در حال مرگ است. دارویی وجود دارد که ممکن است وی را از مرگ نجات دهد؛ اما داروفروش در قبال پرداخت اندکی از آن هزینهای میطلبد که هم ده برابر هزینه تولید است و هم بسیار گران است که همسر او، هاینز، از پرداخت آن عاجز است. پس از آنکه تقاضاهای مکرّر او از داروفروش به نتیجه نمیرسد و از تهیه دارو ناامید میگردد، وارد فروشگاه میشود و داروی مزبور را سرقت میکند.
از نظر هاینز تنها افرادی که در مرحله شش هستند میتوانند به درستی به تحلیل موقعیت خود بپردازند؛ از اینرو، کالبرگ با در نظر گرفتن بالاترین مرحله رشد اخلاقی، یعنی مرحله شش، معتقد است که در اینجا هاینز کار درستی انجام داده است؛ زیرا حق حیات بسیار ارزشمندتر از حق مالکیت است. به تعبیر خود وی، «هر کس که ارزشهای حق حیات و حق مالکیت را درک کرده باشد، اذعان میکند که از نظر اخلاقی حق حیات بسیار مهمتر از حق مالکیت است.» مهمتر آنکه کالبرگ مدعی است که تنها کسانی که به مرحله شش رسیده باشند میتوانند به این استدلال پرداخته و این معضل را حل کنند؛ چراکه استدلال اخلاقی در مرحله پنج، هرچند وجود ارزشهای مستقل از جامعه را میپذیرد، نمیتواند به گونهای رضایتبخش به این مهم بپردازد؛ زیرا افراد در این مرحله، اخلاق را اساسا مبتنی بر توافق عقلانی برای تأمین بیشترین خیر برای بیشترین افراد میدانند و البته حق حیات را به منزله خیرهای مطلق و تغییرناپذیر تلقّی میکنند. از اینرو، این مرحله فاقد منابع لازم برای حل آن دسته از تعارضاتی است که بر اثر ادعاهای رقیب و میان ترجیح حق حیات یا آزادی پیش میآیند. استدلال افراد در مرحله چهار نیز از پرداختن به این مهم عاجزند؛ چراکه طبق اندیشه اخلاقی مرحله چهار، درست و نادرست صرفا اموری ناظر به قانوناند و قانون هم ممکن است اهمیت زندگی را به رسمیت بشناسد و ممکن است به امور نشناسد. مرحله یک تا سه نیز ـ در واقع ـ حتی نمیتواند این مسئله را اثبات کند که حق حیات باید محترم باشد. افراد در مرحله سه از درست و نادرست بر اساس انتظارات یکدیگر جانبداری میکنند. کسانی که در مرحله دو هستند معتقدند: انجام آنچه درست است فرع بر پیشبرد منافع است. کسانی هم که در مرحله یک هستند، صرفا دغدغه دوری از مجازات را دارند، و روشن است که در این سه مرحله، هرگز اهتمامی به حق حیات مطرح نیست.
همچنانکه از تأمّل در این تبیین برمیآید، از نظر کالبرگ انسانها زندگی خود را با منظری خودمدارانه آغاز میکنند و بر اثر تلاشی که برای حل تعارضات بسیار پیچیده زندگی انجام میدهند و نیز به دلیل قابلیتی که برای همدردی دارند، به رشد شناختی دست مییابند و از طریق این رشد اخلاقی از یک منظر اخلاقی دگرگرایانه یا دگرمحور برخوردار میشوند که همواره رو به گسترش است و به نمود کامل این منظر در مرحله ششم دست مییازد. برخی از اندیشمندان این نکته را شالوده دیدگاه کالبرگ دانستهاند.
کالبرگ بر آن است که رشد شناختی و اخلاقی به دلایل ذیل با یکدیگر برابرند:
1. تعارضات، بخش غیر قابل حذف از ساختار کنش و واکنشهای اجتماعی هستند.
2. توسل به اخلاق، در نهایت تنها راه مناسب برای حل این تعارضات میباشد.
3. به دلیل آنکه تعارضات به نحوی فزاینده مشکل و پیچیدهتر میشوند، برای حل این تعارضات، حرکت به مرحله بالاتر و در نتیجه، حرکت به سمت نوع رضایتبخشتری از استدلال اخلاقی ضروری و گریزناپذیر است.
از همین روست که از دید کالبرگ، استدلال اخلاقی در سطوح بالاتر به لحاظ اخلاقی رضایتبخشتر و به لحاظ شناختی یا ادراکی پیچیدهتر میشود. از نظر کالبرگ، هر یک ازمراحلبالاترنوعیرشدشناختی به دست می دهد که در واقع، پدیدآورنده نوعی رشد اخلاقی نیز هست.
در اینجا باید به چند نکته اساسی درباره دیدگاه کالبرگ توجه کرد:
1. کالبرگ بر آن نیست که همه افراد به مرحله شش میرسند؛ اساسا از نظر وی، بسیاری از مردم در مرحله چهار قرار دارند.
2. هرچند به نظر میرسد که کالبرگ رشد اخلاقی را به دنبال رشد روانشناختی میداند، اما وی معتقد است که توازی18 میان مراحل شناختی و اخلاقی مطلق و کاملنیست؛ چراکه خود وی تصریح میکند: شخصی که در مرحله ادراک خاصی است، ممکن است در اخلاق یک یا چند مرحله پایینتر باشد. او درباره مرحله شش مینویسد: «اما شاید کسانی که قادر به استدلال به این شیوه مورد نظر در مرحله شش هستند، نخواهند که همچون سقراط، لینکلن یا کینگ شهید شوند و در واقع، استدلال در مرحله پایینتر را ترجیح دهند.
3. تبیین کالبرگ از رشد اخلاقی درباره نظریههای اخلاقی بیطرف محسوب نمیشود. وی مینویسد: «مرحله شش درباره اخلاق، یک نظریه وظیفهگرایانه19است.» در حالی که در مرحله پنج به نظریه اخلاقی سودگرایانه میرسیم. و از آنرو که کالبرگ مدعی است هر مرحله بالاتر کاملتر از مرحله پایینتر است، نتیجه آن میشود که از نظر وی نظریه اخلاقی وظیفهگرایانه کاملتر از نظریه اخلاقی سودگرایانه است.
4. در مورد تفاوت مراحل ششگانه در تکامل اخلاقی باید گفت: از نظر کالبرگ، مهارتهای شناختی مرحله پنج و شش مضمون اخلاقی غنیای دارند که مراحل یک تا شش فاقد آن هستند. البته از میان این دو مرحله (پنج و شش)، مرحله شش بیش از مرحله پنج از غنای اخلاقی برخوردار است. افراد با تمرین و ممارست درمییابند که ارزشهای اخلاقی خاصی باید پذیرفته شوند؛ مثلاً، افراد در مرحله پنج میپذیرند که جامعه باید همیشه حق حیات و مالکیت را محترم شمارد و در مرحله شش میپذیرند که حق حیات بر حق مالکیت مقدم است. اما وی بر خلاف مرحله پنج و شش درباره مراحل پیش از آنها اساسا مدعی نیست که این مراحل از مضمون اخلاقی غنیای برخوردارند. از دید وی، هیچ مجموعه مشخصی از ارزشها وجود ندارد که پذیرش آنها مشخصه افراد در مراحل پیش از مرحله پنج و شش باشد. در واقع، افراد در مراحل یک تا چهار با همان شیوهای قابل شناساییاند که در قالب آن به ارزشهای اخلاقی مورد پذیرش خود رسیدهاند.
همچنانکه اشاره شد، از نظر کسانی که در مرحله چهار هستند، کار درست چیزی است که جامعه آن را خوب میداند، نه کم و نه بیش. از نظر کسانی که در مرحله سه میباشند کار درست چیزی است که گروهی که وی خود را با آن یکدل میداند آن را درست بداند. از نظر کسی که در مرحله دو قرار دارد کار درست آن است که باعث پیشبرد منافع خود وی باشد؛ هرچند که عمل وی توأم با این شناخت است که دیگران نیز دارای منافع خاص خود هستند. از نظر شخصی که در مرحله یک قرار دارد، انجام آنچه درست است، تنها به منظور دوری از مجازات میباشد. بدینسان، آنچه که اساسا در مرحله یک تا چهار داریم، عبارت است از سیر در امتدادی خاص؛ یعنی احساس یکدلی کردن با منافع و ارزشهای دیگران. در واقع، در هریک از مراحل بعدی رشد اخلاقی، فرد منافع خود را در پیوند با منافع حلقه بسیار گستردهای از مردم میبیند. در این مراحل، درباره اینکه منافع و ارزشها را میتوان با چه مقاصدی مبتنی ساخت یا چگونه رتبهبندی کرد مطلقا هیچگونه محدودیتی وجود ندارد. بدین ترتیب، از منظر مربوط به مرحله چهار، جامعهای که درصدد است یکنواختی و همگونی خود را به بهای زیان دیدن اقلیت گروههای قومی حفظ کند، به اندازه جامعهای خوب است که میکوشد با همه مردم فارغ از زمینه قومی آنها به نحوی مساوی برخورد کند. بنابراین، در هریک از دو جامعه، رشد اخلاقی درست برای کودکان این است که در مرحله چهار منافع و ارزشهای جامعه خود را بپذیرند؛ چراکه آنان به قدر کافی خود را با اعضای جامعه خود یکدل انگاشتهاند. اما با آغاز مرحله پنج، افراد دچار تغییر کیفی در ویژگی رشد اخلاقی میشوند. این تغییر نوع چندان جدیدتر و عمیقتری از یکدلی با دیگران نیست، بلکه قضاوت درباره محتوا و رتبه منافع و ارزشهاست. میتوان گفت: در حالی که حق حیات و آزادی در مراحل پایینتر قابل بحث بود، در مرحله پنج غیرقابل بحث و بیچون و چرا میگردد. رشد اخلاقی، برای نخستین بار دربردارنده یک عنصر انتقادی میشود و این عنصر به عنوان بعدی از ابعاد این رشد، در مرحله پنج ابزار لازم برای نقد کسانی میگردد که فرد خود را با آنان یکدل میبیند.
فرد در مرحله پنج به این عقیده میرسد که جامعهای که حق حیات را بپذیرد ولی آزادی عضوی از اعضای خود را محدود کند، جامعهای نکوهیده است. وی در این مرحله، این حکم را بدون توجه به تعداد اعضایی از جامعه که برخلاف وی میاندیشند انجام خواهد داد و بدینسان، شجاعت اخلاقی نیز پا به عرصه میگذارد؛ چراکه افراد در مرحله پنج، برخلاف کسانی که بیچون و چرا منظر اخلاقی جامعه را اقتباس کردهاند، هیچگونه دغدغهای ندارند و افرادی که حاضرند به عنوان کسانی شناخته شوند که باورهای اخلاقیای مغایر با باورهای اکثریت همشهریان خود دارند، حدی از شجاعت اخلاقی را بروز دادهاند. مثلاً، در جامعهای که معتقد به بردهداری است، اظهار عقیدهای مخالف با این کار نشاندهنده شجاعت فرد است. اما تفاوت مرحله پنج و شش به ویژه در دو امر است: نخست آنکه مهارتهای شناختی مرحله شش از محتوای غنیتری برخوردار است و از اینرو، منظر انتقادی وسیعتری را نتیجه می دهد و دیگر آنکه در مرحله شش شجاعت اخلاقی نیز کاملاً بروز مییابد. از اینرو، افراد در مرحله شش حاضرند به خاطر باورهای اخلاقی خود، دست از زندگیشان بشویند. اگر کسانی حاضر به چنین کاری نباشند، باید نتیجه گرفت که هنوز وارد مرحله شش نشدهاند. این نکته بیانگر آن است که از نظر کالبرگ شجاعت از نقش محوریتری در رشد اخلاقی برخوردار است.
نقد
نحوه تبیینی که کالبرگ از رشد اخلاقی انسانها ارائه کرد، پیامدهای گوناگونی را در محافل علمی به دنبال آورد. در اینجا به برخی از نکاتی اشاره میکنیم که در واقع نقدی بر دیدگاه کالبرگ میباشد:
1. به نظر میرسد در انتقال از مرحله پنج به مرحله شش دو چیز به طور مساوی مهم است: الف. رشد مهارتهای شناختی لازم؛ ب. اکتساب ساختار انگیزشی خاصی برای برخورداری از شجاعت دفاع از باورهای خویش، حتی در صورتی که مستلزم به خطر افتادن زندگی باشد و کالبرگ بنا به اعتراف خود، هرگز نمیتواند ادعا کند که امر اول مستلزم دومی است؛ چراکه وی میپذیرد ممکن است افراد قادر به استدلال در مرحله شش باشند، اما استدلال در مرحله پایینتر را ترجیح دهند. خود کالبرگ در اینباره مینویسد: «شاید کسانی که قادر به استدلال به شیوه مورد نظر در مرحله شش هستند، نخواهند همچون سقراط یا لینکلن یا کینگ در راه عقیده خود شهید شوند و ترجیح دهند که در سطح پایینتری به استدلال بپردازند.» از اینرو، پرسشی که مطرح میشود این است که افراد چگونه واجد شجاعت موردنظر در مرحله شش میشوند؟ متأسفانه کالبرگ پاسخی به این پرسش بسیار مهم نمی دهد و این نقدی است که بر وی وارد است.
2. کالبرگ هیچگونه دلیلی ارائه نمیکند که چرا نظریه اخلاقی وظیفهگرایی، به لحاظ شناختی کاملتر از سودگرایی است.20
3. از نظر کالبرگ،21 و اساسا از منظر هر نظریه شناختی، رشد و تحوّل اخلاقی در جوامع گوناگون از توالی منظم و مشخصی برخوردار است. به تعبیر دیگر، این رشد با تغییر جوامع تغییری نمیکند و در همه جوامع از همین مراحل برخوردار است. اما پژوهشهایی که در اینباره صورت گرفته است بیانگر این واقعیت است که هرچند توالی مراحل رشد اخلاقی کودکان و نوجوانان در همه جوامع و فرهنگها ثابت و تغییرناپذیر است، تسریع یا تأخیر در چگونگی دستیابی کودکان به این مراحل بر اساس قابلیتها و تفاوتهای فردی و بر اساس ویژگیهای فرهنگی و اجتماعی قابل تغییر است.
4. یکی دیگر از محدودیتهای پژوهش وی22 ایناست که وی در تحقیقات خود بیشتر بر بررسی تحول اخلاقی پسران متمرکز بوده است. برخی از پژوهشهای صورت گرفته در مورد رشد اخلاقی دختران نشاندهنده الگوهایی متفاوت از چیزی است که مورد نظر کالبرگ است؛ به این معنا که رشد اخلاقی پسران بیشتر بر مفهوم عدالت و درونی شدن آن متمرکز است، اما دختران عمدتا به مراقبت از دیگران و مسئولیتپذیری توجه دارند. از نظر گیلیگان (1982) و گیلیگان و آتانوسی (1988)، پسران بیشتر بر حقوق فردی افراد تأکید دارند، ولی استدلالهای اخلاقیای که دختران ارائه میکنند عمدتا متمرکز بر مسئولیتپذیری در برابر دیگران است. از همینرو،دختراندرپاسخگوییبه معماهایاخلاقی، عمدتا بر رعایت حال دیگران و فداکاری تأکید کردهاند و نه بر حقوق افراد و احترام به قانون که مورد توجه پسران است.
5. یکی از نقدهایی که بر کالبرگ وارد است مربوط به پایه بودن مفهوم عدالت در رشد تکاملی اخلاق است. برخی از محققان گفتهاند: این تأکید او بر عدالت و نه سایر ارزشهایاخلاقی، از اینرو، مورد اشکال است که ممکن استجوامعیباشندکهبرسایرارزشهاتأکیدکنندونهعدالت.23
6. همچنانکه سراسر دیدگاه کالبرگ نشان می دهد، رفتار اخلاقی پیوند ناگسستنی با استدلال اخلاقی دارد؛24 اما این امر جای تأمّل دارد؛ چراکه تحقیقات برخی از محققان نشاندهنده آن است که ممکن است کودکان در سنین مختلف یاد بگیرند که چیزهایی را در مورد تصمیمهای اخلاقی خود بگویند ولی آنچه که آنها انجام میدهند متفاوت از گفتارشان باشد.
7. یکی از اموری که در قضاوتهای اخلاقی از اهمیت خاصی برخوردار است، توجه به موقعیتهای مختلف افراد است. تحقیقات نشان می دهد که پاسخ افراد به موقعیتهای گوناگون، متنوع و متفاوت است و حتی در تفسیر عناصر یک موقعیت خاص نیز قضاوتهای اخلاقی متفاوتی به کار گرفته میشود. نظریهپردازان شناختی ـ اجتماعی نیز به نظریه کالبرگ دیدی انتقادی داشتهاند. این روانشناسان معتقدند که کالبرگ در کنار سایر انتقادهایی که بر وی وارد است، تأکید اندکی بر رفتار فرد در موقعیتهای مختلف و گوناگون میکند و رفتار افراد را در همه موقعیتها یکسان میانگارد.25
جمع بندی
همچنانکه دیدیم، کالبرگ میان رشد اخلاقی و رشد روانشناختی پیوند می دهد. همچنین رشد روانشناختی را دارای مراحل عام و فراگیری میداند که درباره همه انسانها به طور یکسان قابل اطلاق است. علاوه بر این، رشد اخلاقی انسانها نیز از مراحل عام و فراگیری برخوردار است که میتوان در همه انسانها به یک میزان تطبیق کرد. کالبرگ میان مراحل رشد روانشناختی و رشد اخلاقی ارتباط وثیقی برقرار کرده، با ترسیم مراحل و سطوح مختلف به تبیین این ارتباط میپردازد. و البته چنانکه ذکر شد، این دیدگاه وی، مورد بررسی و نقد روانشناسان و فیلسوفان اخلاق قرار گرفته است.
--------------------------------------------------------------------------------
پى نوشت ها
1- دانش آموخته حوزه علمیه و دانشجوى دکترى فلسفه دین.
2ـ براى بررسى بیشتر و آشنایى بیشتر با منابع این بحث ر.ک. منصور نصیرى، جستارهایى در روانشناسى اخلاق، 1384.
3- See: William C. Crain, Theories of Development, 2Rev Ed, 1985, p. 52;
براى بررسى بیشتر نظریه پیاژه ر. ک. در دفاع از پیاژه، تألیف و ترجمه پرویز شریفى درآمدى، 1385، ص 55ـ120.
4- See: Lawrence, Kohlberg, "The Development of Modes of Thinking and Choices in Years 10 to 16". Ph. D. dissertation, University of Chicago, 1985, p. 57.
5ـ پروین کدیور، روانشناسى اخلاق، 1378، ص 43ـ44.
6- See Lawrence Kohlberg, "The Claim to Moral Adequacy of a Highest Stage of Moral Judgment", Journal of Philosophy 70 (Septamber 1973), pp. 464-630.
7- See: Lawrence Kohlberg, From Is to Ought: How to Commit the Naturalistic Fallacy and Get Away with It in the Study of Morla Development, 1971, p. 102 / Lawrence Kohlberg; T. Likona, ed., "Moral Stages and moralization: The congnitive-developmental approach", Moral Kewelopment and Behavior, Theory Research and Social Issues, 1976, pp. 43-44.
8- preconventional.
9- conventional.
10- William C. Kohlberg, "The Claim to Moral Adequacy of a Highest Stage of Moral Judgment", Journal of Philosophy 70, pp. 630-464.
11ـ مقصود از حق حیات حقى است که هر انسان براى زیستن و زنده ماندن دارد. همه انسانها به طور یکسان از حق زیستن و زنده ماندن برخوردارند و هیچ کس نباید این حق را از دیگرى سلب کند.
12- reversibility.
13-See: Anne Colby; Gibbs, J, Lieberman, M, and Kohlberg, L, A Longitudinal Study of Moral Judgmint: A Monograph for the Society of Research in Child Development, 1983, p. 108.
14- See: Power, Clark; Lawrence Kohlberg, ed. "Moral Development, Religious Thinking, and the Question of a Seventh Stage", Essays on Moral Development, 1981, p. 121.
15- Ibid.
16- Lawrence Kohlberg, Essays on Moral Development, vl.1.: The Philosophy of Moral development, 1981, p. 125.
17- Heinz dilemma.
18- parallelism.
19- deontological theory.
20- Thomas, Laurence, "Morality and Psychologicsl Development" in: A companion to Ethicsd, edited by Peter Singer, p. 98.
21ـ ر.ک. پروین کدیور، روانشناسى اخلاق، ص 98.
22- See: Gilligan Carol, "In a Different Voice: Women"s Conceptions of Self and Morality", Havards Educational Review 47 (4), 1977.
23- See: "Kohlberg"s stages of moral development" wikipedia, the free encyclopedia. htm.
24ـ ر.ک. همان، ص 99.
25ـ همان، ص 100.
برچسبها: Lawrence Kohlberg
سعی کنید این سوالات را در انتهای هر روز از خودتان بپرسید. اینکار به شما کمک میکند فردی بهتر و موفقتر شوید.
1 - بهترین اتفاقی که امروز برایم افتاد چه بود؟
چه اتفاقی باعث شد احساس غرور، شادی، یا قدرشناسی کنید؟ آیا امروز حتی برای لحظهای احساس لذت و موفقیت کردید؟
برای لحظهای دوباره آن احساس را در خودتان زنده کنید. ما به لحظات این چنینی بیشتری در زندگیمان نیاز داریم، به همین خاطر بهتر است که به چیزهای مثبت فکر کنیم. خیلی وقتها اتفاقات خوب را نادیده میگیریم. اما نباید اینطور باشد، باید از آنها نهایت لذت را برده و قدردانشان باشیم. این سوال کمک میکند، مثبت، شاد و قدرشناس باشیم.
2 - چه کاری را میتوانستم بهتر انجام دهم؟
از تجربیات امروزتان چه درسی میتوانید بگیرید؟ چه اشتباهی مرتکب شدید که باید در آینده از آن جلوگیری کنید؟ چطور میتوانستید یک موقعیت گفتگو را بهتر انجام دهید؟ به راههایی فکر کنید که این مسئله را در آینده بهبود بخشید.
3 - مهمترین کاری که فردا باید انجام دهم چیست؟
کدام کار است که به تنهایی اهمیت زیادی دارد و تفاوت زیادی در روز من ایجاد خواهد کرد؟ اگر برنامه روزانه دارید، مطمئناً این کار باید در آن نوشته شده باشد و احتمالاً در راس آن لیست. به این فکر کنید که چطور اول صبح آن کار را به اتمام برسانید. این سوال کمکتان میکند روی کارهای مهم روزانه خود متمرکز شوید.
4 - چه کار جدیدی را فردا میتوانم امتحان کنم؟
زندگی سفری اکتشافی است. در هر سنی هم که باشیم، باید هر روز یک کار جدید را امتحان کنیم. فردا چه تجربه جدیدی میتوانید داشته باشید؟
5 - مهمترین فردی که در زندگی من وجود دارد کیست و چه کاری برای او انجام میدهم؟
روی کسی که دوست دارید ، همسرتان، فرزندتان، والدین یا هر کس دیگر متمرکز شوید. آیا به آنها گفتهاید یا نشان دادهاید که چقدر برایتان اهمیت دارند؟ فردا چه کاری میتوانید برای کمک کردن، شاد کردن و یا غافلگیر کردن آنها انجام دهید؟ ما خیلی وقتها آنقدر مشغول میشویم که عزیزانمان را فراموش میکنیم. این سوال باعث میشود دوباره به آنها بپردازید.
همین. 5 سوال ساده اما مهم که میتواند کمکتان کند زندگیتان را بهتر کنید. سعی کنید هر شب قبل از خواب این سوالات را از خودتان بپرسید.
منبع: مردمان
![]() آیا شما هم به فرزندتان اصرار میکنید که موز بخورد یا اینکه به نظر شما هوش یک استعداد ذاتی و ژنتیک است که خداوند از بدو تولد به میزان متفاوت به افراد هدیه میکند؟ بهتر است نگویید که دوست ندارید فرزند باهوشی داشته باشید چون باور نمیکنیم. آنها که معتقدند «هوش» علاوه بر زمینه ژنتیک، تا حدی هم اکتسابی است و در طول زندگی و به نسبت شرایط محیطی از آغاز تولد تا بزرگسالی و براساس آموزشهای فرد در او شکل میگیرد، راههایی را برای تقویت آن پیشنهاد میکنند. به نظر میرسد که هوش انسان، هم ارثی و هم اکتسابی است. در واقع با اینکه هوش پدیدهای ژنتیک و استعدادی خدادادی است، تواناییهای ذهنی افراد طی دوران زندگی و از دوران کودکی آنها کمکم شکل میگیرد. براساس تحقیقات علمیانجام شده، با به کاربردن روشها و برنامهریزیهای خاصی در زندگی روزمره و در فضای آموزشی کودکان، میتوان قدرت تفکر و هوش آنها را پرورش داد. شما هم میتوانید از این 9 روش برای باهوشتر کردن فرزندتان استفاده کنید. ? بازی برای هوش شطرنج، جدول، پازل و دیگر بازیهای فکری، همگی برای مغز کودک همچون ورزش هستند. بازیهایی مانند سودوکو (جدول اعداد) علاوه بر اینکه میتوانند سرگرمی لذتبخشی برای کودک شما باشند، تقویتکننده توانایی تفکر استراتژیک، حل مشکلات و تصمیمگیری در وضعیتهای پیچیده هستند. انواع بازیهای فکری را در خانه داشته باشید و علاوه بر این، گاهی مسائلی را به طور خیالی طرح کنید و برای حل این مشکلات و مسائل ساختگی، از کودکانتان کمک بخواهید. بگذارید با وضعیتهای دشوار و موقعیتهای پیچیده تصمیمگیری مواجه شده و راههای پیشنهادی خود را برای حل مسائل به شما بازگو کنند. ? در جستوجوی دانش باش محققین معتقدند که والدینی که کودکان خود را به ارائه نظرات و ایدههای جدید تشویق کرده و کنجکاوی آنها را مورد توجه و احترام قرار میدهند، درس بزرگی به آنها دادهاند؛ اینکه «جستوجوی دانش اهمیت زیادی دارد». از کودکانتان در زمینه سرگرمیها و علایقشان سؤالاتی بپرسید و از کنجکاوی آنها حمایت کنید، نکات و موارد جدید مربوط به سرگرمیهایشان را به آنها یاد دهید و برای تشویق کنجکاویهایشان، آنها را به گردشهای آموزشی ببرید. گردش در موزههای تاریخی و طبیعی، رصدخانه و پارکهای حیوانات از این جملهاند. ? ورزش، ورزش، ورزش! مطالعات گروهی از دانشمندان آمریکایی نشان داده ارتباط مستقیمی بین فعالیتهای ورزشی کودکان دبستانی و موفقیت تحصیلی آنها وجود دارد. بنابر تحقیقات این گروه، شرکت کردن کودکان در فعالیتهای ورزشی، افزایش میزان اعتماد به نفس، مهارت در کارهای گروهی و تواناییهای مدیریتی و رهبری را به دنبال دارد. همچنین در مطالعات آنها ثابت شده بیشتر زنانی که در موقعیت کاری در نقشهای مدیریتی و ریاست موفق بودهاند، در دوران کودکی و نوجوانی در فعالیتهای گروهی و تیمی ورزشی شرکت داشتهاند. پس به جای اینکه پس از خوردن شام، جلوی تلویزیون لم بدهید، بهتر است با کودکتان توپبازی کرده یا به پیادهروی بروید. بد نیست کودک خود را به شرکت در تیمهای ورزشی مدرسهاش تشویق کنید. ? الفبای موسیقی، الفبای هوش! شاید شنیدن سر و صدای ناهنجار کودکتان در حالی که مشغول تمرین نوازندگی و آموختن موسیقی است اصلا لذتبخش نباشد اما باید بدانید که این سرگرمیلذتبخش کودکان، یکی از مواردی است که نیمکره راست مغز آنها را پرورش میدهد. بنابر تحقیقات دانشمندان دانشگاه تورنتو، برنامهریزی دورههای آموزش موسیقی برای کودکان منجر به افزایش ضریب هوشی و تواناییهای علمی آینده آنها خواهد شد. هر چه سالهای آموزش موسیقی آنها بیشتر باشد، میزان این تاثیر و افزایش هوش در آنها بیشتر خواهد بود. مطالعات انجام شده نشان میدهد که آموختن موسیقی در دوران کودکی باعث کسب نمرههای بهتر در دوران دبیرستان و ضریب هوشی بالاتر در دوران بزرگسالی میشود؛ پس اجازه دهید موسیقیدان درونی کودکتان خودش را نشان دهد. خیلی خوب است اگر او را برای دوره های عمومی یا خصوصی آموزش موسیقی ثبتنام کنید. ? شیر مادر، عصاره هوش شیر مادر اولین غذای مغز کودک است. تحقیقات انجامشده نشان میدهد که شیر مادر از 2 جهت برای کودک مفید است؛ یکی اینکه از خطر احتمالی ابتلای کودک به بیماری جلوگیری میکند و دیگر اینکه به تنهایی یک غذای کامل برای نوزاد است. دانشمندان دانمارکی به این نتیجه رسیدهاند که تغذیه نوزاد از سینه مادر، کودک را هم سالمتر و هم باهوشتر میکند. مطالعات ایشان نشان داده کودکانی که در دوران نوزادی 9 ماه از سینه مادرشان تغذیه شدهاند، به نسبت آنهایی که یک ماه یا کمتر شیر مادرشان را خوردهاند، بسیار باهوشترند. پس اهمیت شیر مادر باید از ابتدا مورد توجه قرار گیرد چرا که علاوه بر تضمین سلامتی نوزاد، برای آینده او و رشد مهارتهای ذهنیاش هم مفید خواهد بود. ? کامپیوتر در خدمت هوش شاید تعجب کنید چون بازیهای کامپیوتری شهرت بدی پیدا کردهاند و بسیار مورد انتقاد قرار میگیرند. بله، درست است که بسیاری از آنها وحشیانه، بیفایده و غیرفکری هستند اما ما در مورد انواعی از بازیهای کامپیوتری صحبت میکنیم که مهارتهای فکری و استراتژیک و قدرت تصمیمگیری و خلاقیت کودک را پرورش داده و کارگروهی را به او آموزش میدهند. امروزه در دنیا بعضی شرکتهای معتبر ساخت بازیهای کامپیوتری، در تلاش هستند تا بازیهای آموزشیای بسازند که پرورشدهنده حافظه و تواناییهای ذهنی کودکان خردسال (حتی کودکان نوپا) باشند. تحقیقات اخیر نشان میدهد کودکانی که انواع بازیهای کامپیوتری آموزشی را بازی میکنند، نسبت به آنهایی که این بازیها را تجربه نکردهاند از قدرت درک و تجسم تصویری بیشتری برخوردارند. جالب است بدانید معلمان بریتانیایی، امروزه در کلاسهای درسشان از انواع بازیهای کامپیوتری آموزشی استفاده میکنند. ? صبحانه یادت نره! نتایج معتبر تحقیقات دقیقی که در دهه 70 میلادی انجام شده، نشان داده است که خوردن صبحانه باعث تقویت حافظه، تمرکز و قدرت یادگیری میشود. کودکانی که صبحانه نمیخورند، معمولا زودتر خسته شده و کمطاقتتر و زودرنجتر هستند. این دسته از کودکان نسبت به آنهایی که روز خود را با خوردن صبحانه شروع میکنند، از سرعت عمل کمتری برخوردارند. با وجود کمبود وقت و برنامههای روزانه شلوغ امروزی شاید، کمتر کسی فرصت پیدا کند که هر روز بنشیند و صبحانه مفصلی نوش جان کند. اما کودک خود را حتی فقط با خوردن یک لیوان شیر هم شده، صبحانهخورده، روانه مهد کودک یا مدرسه کنید تا تمرکز بیشتری داشته باشد. ? خوب بخور تا باهوش بشی قند، چربیهای اشباع و دیگر خوراکیهای بیفایده را از برنامه غذایی کودکان حذف کنید و به جای آن، مواد مغذی و مفیدی که به رشد ذهنی آنها کمک میکند، جایگزین کنید. سالهای اولیه دوران کودکی ـ بهویژه 2 سال اول ـ بسیار اهمیت دارد و لازم است تمامی مواد لازم را در رژیم غذایی کودک قرار دهید. برای مثال رشد شبکه مغزی کودک نیاز شدیدی به میزان کافی آهن دارد چرا که در کودکان دچار کمبود آهن، جریان اعصاب کند میشود. همچنین تحقیقات انجام شده نشان میدهد که میزان مقاومت در برابر بیماریها در کودکانی که تغذیه سالمی ندارند بسیار کم است. بنابراین تغذیه نادرست باعث میشود کودکان از مدرسه و همسالان خود عقب بمانند و دچار افت تحصیلی شوند. پس اگر میخواهید کودکتان در مدرسه نمره بهتری بگیرد، به تغذیه او هم توجه کنید. ? دوستی که هوش هدیه میدهد کتاب یکی از روشهای مفید قدیمی است که امتحاناش را پس داده اما بعضی مواقع در مقابل روشهای تکنولوژیک امروزی برای تقویت هوش، دستکم گرفته میشود؛ در حالی که کتاب قابل دسترسترین، کمهزینهترین و در عین حال موفقیتآمیزترین روش برای آموزش و رشد ذهنی کودکان در تمامی سنین است. برای کودکانتان از سنین پایینتر کتاب خواندن را شروع کنید. آنها را برای عضویت در کتابخانه ثبتنام کنید و کتابخانه منزلتان را پُر از کتاب کنید |
1. همسرتان را به عنوان یک مرد بپذیرید و برای شناخت دنیای مردانه او دانش و آگاهی خود را افزایش دهید.
2. همسر خود را به چشم یک شی مسئول ننگرید. بلکه به شخصیت وجودی او احترام بگذارید.
3. جنبه یا بخش هایی از شخصیت شوهرتان را که باعث تمایز او از سایرین می شود مورد توجه و تحسین قرار دهید.
4. برای این که همسرتان با شما رو راست باشد سعی کنید او را درک کرده و برای افکار و احساساتش ارزش قایل شوید. اگر حرف ها و گفته های او مطابق میل شما نیست از خود واکنش تند نشان ندهید زیرا به این وسیله بذر بی اعتمادی در زندگی خود می کارید.
5. وقتی همسرتان با شما درد دل می کند و راز دلش را با شما در میان می گذارد، احساساتش را بپذیرید و به او نگویید که اسرار درونش ناخوشایند و بی رحمانه است.
6. به طور مداوم از شوهرتان انتقاد نکنید زیرا انتقاد پیاپی باعث می شود که شوهرتان از شما فاصله بگیرد.
7. او را به درک نکردن، عدم صمیمیت و بی احساس بودن متهم نکنید. زیرا او درک کردن، صمیمیت و با احساس بودن را به شیوه مردانه نشان می دهد.
8. نیازهای واقعی شوهرتان را دریابید. این امر اتفاق نمی افتد مگر این که همسرتان این نیازها را باز گوید و به همین جهت در مواقع مناسب با لحن ملایم در مورد نیازهایش از وی سوال کرده و دیدگاههای واقعی وی را نسبت به خود و زندگی تان دریابید و در نهایت جوابی را که شوهرتان می دهد بدون انتقاد و جبهه گیری بپذیرید.
9. زمانی که همسرتان با شما صحبت می کند به دقت به حرفهای او گوش فرا دهید زیرا عدم توجه شما به گفته های او عدم علاقه شما را نشان می دهد.
10. هیچ وقت از کارهایی که همسرتان برای جلب محبت شما انجام می دهد انتقاد نکنید برای مثال وقتی او به شما محبت می کند، آن را بیش از اندازه لوس ندانید او به شیوه خود ابراز محبت می کند.
11. او را به شیوه خودتان دوست نداشته باشید بلکه به وجود او نیز اهمیت بدهید. به عنوان مثال اگر در سالگرد ازدواج تان، هدیهای به او می دهید سعی کنید از قبل در مورد هدیه مورد علاقهاش اطلاعاتی به دست آورید.
12. از همسر خود انتظار نداشته باشید که با تمامی طرح ها و ایده ها و افکار شما موافق باشد و آنها را تحسین کند. واقع بین باشید و به او اجازه دهید که نظرش را هر چند که برخلاف میل شما باشد، بیان نمایید.
13. اصرار زیادی برای جلب محبت همسرتان نداشته باشید و این نکته را زمانی که وی عصبانی است بیشتر مراعات کنید. در بسیاری اوقات حالت روحی او برای ابراز محبت به شما مناسب نیست و اصرار زیاد شما منجر به مخالفت شدید او می شود.
14. برای همسر خود نقش یک زن حساس و شکننده را بازی نکنید. زیرا این حالت شما باعث می شود که همسرتان فکر کند شما ضعیف و بی طاقتید و اگر چیزی بگوید باعث رنجش تان می شود. بنابراین سعی می کند که ارتباط کلامی کمتری داشته باشد و همین امر باعث ناراحتی شما می گردد.
15. سعی کنید که در ارتباط با همسرتان همواره هویت خود را به عنوان یک زن و همسر حفظ کنید. زنی که توجه به روابطش به قیمت از دست دادن هویتش تمام شود به خود و روابطش صدمه می زند. زیرا این مسئله باعث می شود که وی خود را بخشنده تر و دوست داشتنی تر از شوهرش ببیند و فکر کند که همسرش بی نهایت خودخواه و ناسپاس است. مردها با زنی به عنوان همسر در ارتباط دایمی باقی خواهند ماند که هویت مستقل و قوی خود را حفظ کند.
16. اگر احساس می کنید که در روابط خود با همسرتان از عزت نفس پایینی برخوردارید و میل دارید که او را وادارید تا در این زمینه به شما کمک کند که از احساس خوبی برخوردار شوید اشتباه می کنید. این مسئله مشکل شماست شخصاً روی آن کار کنید و در صورت لزوم از یک روان شناس کمک بخواهید.
17. زمانی که همسرتان از فشار عصبی رنج می برد سعی نکنید از لحاظ احساسی به او نزدیک شوید. زیرا اگر برای صمیمیت و نزدیک شدن به او فشار آورید فقط او را عصبانی تر کرده و از خود دور می کنید. زمانی که استرس او کم شود به حالت عادی خودش بر می گردد.
18. در زندگی زناشویی خویش سعی کنید خود را مسئول خوشبختی خود بدانید. زنی که مسئولیت خوشبختی زندگی
مشترک را فقط بر عهده شوهرش می گذارد یک همسر آزرده و افسرده به بار می آورد.
19. او را به دوست نداشتن و گریزان بودن از همسر و زندگی متهم نکنید. زیرا وی اعتقاد دارد که شریک زندگی اش را دوست دارد و از او گریزان نیست ولی به نظرش او را متهم به چیزی می کنید که در موردش صدق نمی کند و این مسئله موجب کدورت در روابط می شود.
20. وقتی شما در می یابید که در ایجاد مشکلات زندگی خود سهم داشتهاید و آن را به همسرتان بگویید عشق و محبت بار دیگر در زندگی تان شکوفا می شود. زیرا بعد از آن همسرتان نیز سهم خود را می پذیرد و با کمک شما درصدد رفع مشکل بر می آید .
مشاوره روانشناسی
تنظیم: م.محمدی
منبع : راه زندگی
ورزش صدا
این فعالیتی است که بسیاری از والدین آن را انجام میدهند بدون آن که بدانند این کار چقدر برای کودک مفید است.بسیاری از والدین هنگام عوض کردن پوشک،حمام یا بازی با کودک خود حرف میزنند.این کار به کودک کمک میکند تا بفهمد این صدا از دهان فردی - پدر یا مادر- خارج میشود علاوه بر این میتوانید پیوسته اسم او را صدا کنید،در ابتدا او به صدای شما پاسخی نمیدهد اما رفته رفته هر گاه او را صدا کنید عکسالعملی از او خواهید دید.فعالیتی که شما میتوانید در این رابطه انجام دهید این است که سعی کنید هر گاه کسی اسم نوزاد شما را صدا میزند،او را به سمت صدا برگردانید.این فعالیت باعث تحریک و پرورش حس شنوایی کودک میشود.
ورزش بینایی چند اسباب بازی با رنگهای جذاب برای بازی کودک بخرید متوجه خواهید شد،هر گاه، کودک با این اسباب بازیهای رنگارنگ بازی میکند لبخند میزند یا به نوعی احساس رضایت خود را نشان میدهد.برای تقویت حس بینایی،کتابهای مخصوص نوزادان، با رنگهای شاد بخرید. هنگام لباس پوشیدن،چند دست لباس در رنگهای مختلف جلوی کودک بگذارید،اجازه دهید خودش رنگ دلخواهش را انتخاب کند و حتما همان لباس را بپوشد.این روشی است که کودک به وسیله آن رنگها را میشناسد.
ورزش دهانی
امروزه در بسیاری از کودکان،رشد بسیار سریعتر از گذشته است و شما میتوانید در تولد یک سالگی، یک یا 2 دندان در دهان کودک مشاهده کنید.طی مرحله رشد دندان و جوانه زدن آن در لثه،لثهها خارش زیادی دارند از این رو کودک هر آنچه در نزدیک دست خود مییابد فورا برای مالیدن به لثه و رفع خارش به دهان میبرد.در این سن سعی کنید اسباب بازیهایی را که برای این کار در بازار وجود دارد،برای کودک بخرید چون جویدن باعث قوی شدن ماهیچههای آرواره و لثههای کودک میشود.علاوه بر این میتوانید غذاهای مناسب کودک با مزههای مختلف به کودک بدهید تا او طعم همه چیز را امتحان کند.
ورزش لمسی
این فعالیت شامل لمس انواع مختلف اسباب بازیها توسط کودک است.کودک با این روش تفاوت بین سطوح سخت، نرم و پنبهای را در مییابد. در این مرحله برای تقویت عضلات پا و گردن نوزاد میتوانید به نرمی پاهای کودک را خم و راست کنید یا به آرامی اسباب بازی محبوبش را جلوی چشمانش تکان دهید به نحوی که کودک گردنش را به آرامی با تکان دست شما حرکت دهد.
jamejamonline.ir
اضطراب، به معنای ناآرامی است و به یک حالت عاطفی گفته میشود که مشخصه آن، احساس ناامنی است. این حالت، اغلب با دلهره و تشویش اشتباه میشود، لیکن وجه تمایز آن، فقدان تغییرات فیزیولوژیکی چون احساس خفگی، عرق کردن و ازدیاد ضربان نبض که از نشانههای مشخص دلهره به شمار میرود، میباشد.[1]انواع اضطراباضطراب مزمن: این اختلال، به صورت یک ناراحتی کم و بیش دائم در سطح روانی، جسمانی و یا ارتباطی آشکار میشود. در کودکانی که دارای این اختلال هستند، حالت مفرط و بازخوردهای دفاعی مشاهده میشود. این کودکان به آسانی از جا میجهند و تظاهرات بدنی متعددی مانند اختلالهای خواب و بهخصوص بیخوابی، بیاشتهایی، اختلالهای هضمی، تنفسی یا قلبی را از خود نشان داده و بهندرت از احساس اضطراب شکایت میکنند.اضطراب حاد: این اضطراب، چندین بار در روز و گاهوبیگاه بروز میکند. مدت آنها محدود و آغاز و پایانشان ناگهانی است. در اکثر مواقع، این واکنشها در برابر رویدادی ناگهانی یا موقعیتی خاص(مرگ یکی از خویشاوندان یا دوستان، تجربه جنسی و مشکلات تحصیلی) بروز میکند.[2]اضطراب واقعی: فروید، اضطرابی را که ناشی از خطر واقعی بیرونی است، "اضطراب واقعی" نامید. او معتقد بود که اضطراب عینی و واقعی، همان عکسالعمل واقعبینانه در مقابل خطرات ناشی از محیط است. اضطراب واقعی، ممکن است به عنوان ترس توصیف شود که این ترس، همان عکسالعمل تطبیقی است که در بیشتر موقعیتها، هوشیاری و توانایی فرد را در مقابل خطر افزایش میدهد.اضطراب کلی یا وجودی: یکی از انواع بسیار جالب اضطراب که شایسته مطالعه و درک میباشد، نوعی است که "سورن کییرکهگارد"، فیلسوف دانمارکی آن را توصیف کرده است. کییرکهگارد، اضطراب کلی را درباره شرایط زندگی خود طرح کرد که "اضطراب وجودی" نام گرفته است. اضطراب وجودی را میتوان در پرسشهایی از این قبیل یافت، که: «به کجا میروم؟» «که هستم؟» «میخواهم با زندگیام چه کار کنم؟».اضطراب روانرنجوری: اضطرابی است که فروید آن را زاده تعارضهای روانی یا هیجانی نامید.[3]اضطراب نخستین: در نظریه روانکاوی، به اضطراب مربوط به از دست دادن شیء مورد علاقه و جدایی که با رشد و پیدایش ایگو همزمان است، گفته میشود. در برخی از نظریهها، این اضطراب بعد از تولد شروع میشود و منشأ تمام اضطرابها است.اضطراب علامتی یا هشداردهنده: اضطرابی است که فروید آن را مربوط به پسیکونوروزها میداند. کودک در ضمن رشد یاد میگیرد که وقوع موقعیتهای تروماتیک[4] را پیشبینی نموده و نسبت به این احتمال پیشاپیش و قبل از اینکه موقعیت به شکل تروماتیک اضطراب درآید، به اضطراب واکنش نشان دهد.اضطراب بنیادی: اضطرابی است که خانم "کارن هورنای" برای احساس تنهایی و درماندگی در مقابل دنیای بالقوه خصومتآمیز بهکاربرده است.اضطراب عملکرد: این نوع اضطراب به انجام وظیفه مربوط بوده و بهویژه در ارتباط با کسانی که نگران عملکرد جنسی خوب خود هستند، بهکار میرود. چنین اضطرابی با احساس لذت تناقض دارد و به همین دلیل موجب ناتوانی شخص در عمل جنسی میگردد.اضطراب عضوی: اضطرابی است ناشی از یک اختلال عضوی معلوم که با درد جسمی همراه است. این اضطراب در حالت رویا با مکانیسمهای انکار، تغییر شکل و جابجایی، به حداقل میرسد.اضطراب خودکار: فروید، در ابتدا معتقد بود که اضطراب با تغییر شکل دادن لیبیدو(انرژی روانی) که به گونهای دیگر قابل تخلیه نیست، پدید میآید. ولی بعدها این عقیده را کنار گذاشت و اعتقاد پیدا کرد که هر زمان که روان، زیر بار محرکهایی که نه قابل تسلط و نه تخلیه هستند، درمیماند، اضطراب بهطور خودبهخودی ظاهر میشود. این اضطراب خودکار، ممکن است در مقابل محرکهای درونی و برونی ظاهر شود.اضطراب غریزی: اصطلاحی است که فروید، گاهی آن را به جای اضطراب نوروتیک بهکار برده است. اضطراب نوروتیک، اضطرابی است که به منبع نامعلومی مربوط میشود.اضطراب آشکار: اضطرابی است که شخص از آن آگاه است.اضطراب پارانویایی: یک اصطلاح روانکاوی برای اضطراب ناشی از ترس از حمله خصمانه دیگران است.اضطراب اخلاقی: در نظریه روانکاوی، اضطرابی است که از تهدیدهای سوپر ایگو(فرامن) ناشی میشود.[5]اضطراب واکنشی: ممکن است علائم این اضطراب، مستقیما به یک رویداد مشخص مثل: تجربه تهدید به اخراج شدن یا نگرانی درباره سلامتی مربوط باشند. در بیشتر این موارد، علائم اضطراب با گذشت زمان کاهش مییابند.اضطراب مدیران: اصطلاحی است که برای توصیف واکنش افراطی به اضطراب مزمن وضع شده است. علایم این اضطراب با علایم سایر اختلالات ناشی از اضطراب مشابه هستند با این تفاوت که تا وقتی که پاسخ به اضطراب چندان بارز نباشد، این علایم نادیده گرفته میشوند.اضطراب فراگیر یا منتشر: به نوعی احساس مبهم و گسترده اطلاق میشود که در آغاز ممکن است به اشیاء، رویدادها و موقعیتهای خاص مربوط نباشد. این اختلال، نه به محتوای فکری وابستگی داشته و نه به صورت علایم جانشین تظاهر میکند. این نوع اضطراب از خصوصیات نوروز[6] اضطراب است.[7]اضطراب پس از سانحه: ویژگیهای اصلی این اضطراب، بروز خاطرات عودکننده و مزاحم و یا کابوسهای تکرارشونده است که همراه بازآفرینیهای تجسمی واضح یا بدون چنین بازآفرینیهایی است.اضطراب اختگی: یک اصطلاح روانکاوی برای اضطراب ناشی از تهدید واقعی یا خیالی برای کنشهای جنسی فرد است. این اصطلاح به تهدیدهای سمبولیک مربوط است نه تهدید به آلت تناسلی فیزیکی.[8]اضطراب وحشتزدگی: فرد مبتلا به این اضطراب، حملههای ناگهانی وحشتزدگی را که به هیچ موضوعی ارتباط ندارد، تجربه میکند. بیمار ممکن است بگوید: «یک دفعه، بیدلیل احساس میکنم، دارم میمیرم».اضطراب هراس: در این نوع اضطراب، بیمار میداند که از چه میترسد، زیرا از یک مساله اختصاصی مانند: سگ، امتحان یا رانندگی در هراس است. اما این ترس، یا ظاهرا معنایی ندارد و یا شدت آن تناسبی با موضوع ندارد.اضطراب وسواس فکری – عملی: در این نوع اضطراب، شخص احساس میکند که مجبور است به یک رفتار بیمعنی و تکراری دست بزند یا یک فکر وسواسی و دائمی با ماهیتی ناخوشایند دارد.[9]
[1] . رزمآزما، هوشیار؛ فرهنگ روانشناسی، ص 39.[2] . دادستان، پریرخ؛ روانشناسی مرضی تحولی، تهران، سمت، 1386، چاپ هشتم، ص 64.[3] . برونو، فرانک؛ فرهنگ توصیفی روانشناسی، ترجمه فرزانه طاهری، تهران، طرح نو، 1373، چاپ اول، ص 42.[4] به موقعیتهایی گفته میشود که به اختلال استرس پس از سانحه میپردازد.[5] . پورافکاری، نصرتالله؛ فرهنگ جامع روانشناسی – روانپزشکی، تهران، فرهنگ معاصر، 1370، چاپ اول، ص 93 الی 95.[6] نوروز، یک اختلال غیرپیسکوتیک مزمن رجعتکننده است که بهطور عمده با اضطراب مشخص میشود.[7] . کنرلی، هلن؛ اختلالات اضطرابی، ترجمه سیروس مبینی، تهران، رشد، 1384، چاپ دوم، ص 38 الی 49.[8] . روزنهان، دیویدال؛ آسیبشناسی روانی، ترجمه یحیی سیدمحمدی، تهران، ساوالان، 1386، چاپ هفتم، ص 352.[9] . ساپینگتون، اندورا؛ بهداشت روانی، ترجمه حمیدرضا حسینشاهی برواتی، تهران، روان، 1379، چاپ اول، ص 367.
این یک تست روانشناسی است که توسط زیگموند فروید طراحی شده.
فرض کنید که در خانه هستید و پنج اتفاق زیر همزمان پیش میاد.
1- تلفن زنگ میزنه
2- بچه تان گریه میکنه
3-یکی داره در خونه رو می زنه و صداتون میکنه
4- لباس ها را بیرون روی طناب پین کرده اید و بارون میگیره
5- شیر آب رو در آشپز خانه باز گذاشتید و آب داره سر ریز میشه
خب حالا با این وضعیت شما به ترتیب کدوم کارها رو انجام میدید؟ یعنی از شماره ی 1 تا 5 رو با چه اولویتی انجام میدید؟
اولویت های خودتونو تعیین کنید و برای تحلیلش پایین صفحه رو ببینید.
زیگموند فروید
فروید یکی از بارزترین شخصیت های علمی قرن بیستم است.
او در 6 ماه مه 1856 به دنیا آمد و در در 23 سپتامبر 1939 از دنیا رفت.
او اطریشی بود و از بنیانگذاران دانشکده روانپزشکی.
بیشترین شهرت فروید مربوط به کارهای او در زمینه روان شناسی تمایلات جنسی، رویاها و ضمیر ناخودآگاه است.
او به عنوان پدر علم روان تحلیل گری شناخته می شود.
( برای اطلاعات بیشتر بروید به : http://en.wikipedia.org/wiki/Sigmund_Freud )
هر یک از 5 مورد بالا نشون دهنده یکی از جنبه های زندگی شماست.
1- زنگ تلفن، نشونه شغل و کار شماست.
2- گریه بچه، نشون دهنده خانواده است.
3- زنگ در خونه، نشون دهنده دوستان شماست.
4- لباس ها، نشون دهنده پول هستن.5- سر رفتن آب، نشون دهنده میل جنسی هستش.
ترتیب انتخاب های شما نشون دهنده اولویت های ذهن شما در زندگیه.
هرگونه رابطه آموختهشده بین دو یا چند جزء را "تداعی" گویند. به عبارت دیگر؛ همخوانی، پیوستگی، عملیات جمع، برقرار ساختن رابطه و ارتباط میان محرک و پاسخ یا دو پاسخ متوالی یا دو طرز تفکر را تداعی مینامند. همچنین به یک تجربه روانشناختی خاص که توسط محرک یا حادثهای برانگیخته شود، تداعی گفته میشود.[1]
برچسبها: Association Test