بازدید امروز: 94
بازدید دیروز: 47
کل بازدیدها: 2261610
با وجودی که بسیاری از مردم اظهار می کنند که هوش آنان به تدریج با بالا رفتن سنشان کاهش مییابد امّا پژوهشها نشان دادهاند که در حالی که هوش سیّال پس از دوران نوجوانی رو به کاهش میگذارد، هوش متبلور همچنان در طول دوران بزرگسالی افزایش مییابد.
هوش سیّال و هوش متبلور چیست؟ ریموند کاتل، روانشناس، مفهوم هوش سیّال و هوش متبلور را ارائه کرد و پس از آن با همکاری جان هورن نظریهای را در این مورد مطرح ساخت. نظریه هوش سیّال و متبلور کاتل- هورن میگوید که هوش، مرکّب از تعدادی توانائیها و قابلیتهای متفاوت است که در تعامل و همکاری با یکدیگر، هوش کلّی فرد را به وجود میآورند.هوش سیّال چیست؟
کاتل هوش سیّال را چنین تعریف میکند: «توانایی درک روابط، مستقل از تجربه یا دستورالعمل قبلی در رابطه با آن.» هوش سیّال، قابلیت تفکر و استدلال انتزاعی و حل مسائل است. این قابلیت مستقل از یادگیری، تجربه و آموزش در نظر گرفته میشود. نمونههایی از به کارگیری هوش سیّال عبارت است از حل معماها و دستیابی به راهبردهای حل مساله.هوش متبلور چیست؟
هوش متبلور، یادگیری از تجربیات و آموزههای پیشین است. وضعیتهایی که به هوش متبلور نیاز دارند شامل امتحان خواندن و درک مطلب و امتحان واژگان است. این نوع از هوش بر پایه واقعیتها قرار دارد و ریشه در تجربیات قبلی دارد. این نوع از هوش با بالا رفتن سن و اندوختن دانش و درک جدید، قویتر میشود.هوش سیّال در مقابل هوش متبلور
به گفته ناکس (1977): «... آنها تشکیل دهندة ظرفیت کلّی یادگیری،استدلال و حل مساله هستند که اغلب مردم از آن به عنوان هوش یاد میکنند. هوش سیّال و هوش متبلور مکّمل یکدیگرند و یادگیری انسان عمدتاً از طریق آنها کنترل میگردد.»هوش سیّال و متبلور در طول زندگی
- این هر دو نوع هوش در دوران کودکی و نوجوانی افزایش مییابند.
- هوش سیّال در نوجوانی به نقطه اوج خود میرسد و از 30 تا 40 سالگی تدریجاً شروع به کاهش میکند.
- افزایش هوش متبلور در دوران بزرگسالی ادامه مییابد.
خودآگاهی
خودآگاهی ، توانایی شناخت و آگاهی از خصوصیات ، نقاط ضعف و قدرت ، خواسته ها ، ترس و انزجار است. رشد خودآگاهی به فرد کمک می کند تا دریابد تحت استرس قرار دارد یا نه و این معمولا پیش شرط ضروری روابط اجتماعی و روابط بین فردی مؤثر و همدلانه است.
همدلی
همدلی یعنی اینکه فرد بتواند زندگی دیگران را حتی زمانی که در آن شرایط قرار ندارد درک کند. همدلی به فرد کمک می کند تا بتوانند انسانهای دیگر را حتی وقتی با آنها متفاوت است بپذیرد و به آنها احترام گذارد. همدلی روابط اجتماعی را بهبود می بخشد و به ایجار رفتارهای حمایت کننده و پذیرنده ، نسبت به انسان های دیگر منجر می شود.
ارتباط مؤثر
این توانایی به فرد کمک می کند تا بتواند کلامی و غیر کلامی و مناسب با فرهنگ ، جامعه و موقعیت، خود را بیان کند بدین معنی که فرد بتواندنظرها ، عقاید ، خواسته ها ، نیازها و هیجان های خود را ابراز و به هنگام نیاز بتواند از دیگران درخواست کمک و راهنمایی نماید. مهارت تقاضای کمک و راهنمایی از دیگران ، در مواقع ضروری، از عوامل مهم یک رابطه سالم است.
روابط بین فردی
این توانایی به ایجاد روابط بین فردی مثبت و مؤثر فرد با انسانهای دیگر کمک می کند. یکی از این موارد ، توانایی ایجاد روابط دوستانه است.که در سلامت روانی و اجتماعی ، روابط گرم خانوادگی ، به عنوان یک منبع مهم روابط اجتماعی ناسالم نقش بسیار مهمی دارد.
تصمیم گیری
این توانایی به فرد کمک می کند تا به نحو مؤثرتری در مورد مسائل تصمیم گیری نماید. اگر کودکان و نوجوانان بتوانند فعالانه در مورد اعمالشان تصمیم گیری کنند ، جوانب مختلف انتخاب را بررسی و پیامد هر انتخاب را ارزیابی کنند ، مسلما در سطوح بالاتر بهداشت روانی قرار خواهند گرفت.
حل مسأله
این توانایی فرد را قادر می سازد تا به طور مؤثرتری مسائل زندگی را حل نماید . مسائل مهم زندگی چنانچه حل نشده باقی بمانند ، استرس روانی ایجاد می کنند که به فشار جسمی منجر می شود.
تفکر خلاق
این نوع تفکر هم به مسأله و هم به تصمیم گیری های مناسب کمک می کند . با استفاده از این نوع تفکر ، راه حلهای مختلف مسأله و پیامدهای هر یک از آنها بررسی می شوند . این مهارت ، فرد را قادر می سازد تا مسائل را از ورای تجارب مستقیم خود را دریابد و حتی زمانی که مشکلی وجود ندارد و تصمیم گیری خاصی مطرح نیست ، با سازگاری و انعطاف بیشتر به زندگی روزمره بپردازد.
تفکر انتقادی
تفکر انتقادی ، توانایی تحلیل اطلاعات و تجارب است . آموزش این مهارت ها ، نوجوانان را قادر می سازد تا در برخورد با ارزش ها ، فشار گروه و رسانه های گروهی مقاومت کنند و از آسیب های ناشی از آن در امان بمانند.
توانایی حل مسأله
این توانایی فرد را قادر می سازد تا هیجان ها را در خود و دیگران تشخیص دهد ، نحوه تأثیر هیجان ها بر رفتار را بداند و بتواند واکنش مناسبی به هیجان های مختلف نشان دهد . اگر با حالات هیجانی ، مثل غم و خشم یا اضطراب درست برخورد نشود این هیجان تأثیر منفی بر سلامت جسمی و روانی خواهد گذاشت و برای سلامت پیامدهای منفی به دنبال خواهند داشت.
توانایی مقابله با استرس
این توانایی شامل شناخت استرس های مختلف زندگی و تأثیر آنها بر فرد است . شناسایی منابع استرس و نحوه تأثیر آن بر انسان ، فرد را قادر می سازد تا با اعمال و موضع گیری های خود فشار و استرس را کاهش دهد.
برچسبها: مهارت های ده گانه زندگی
عشق ، بنیان خانواده
چون نیک بنگریم و بیندیشیم، به روشنی درمی یابیم که عشق نه تنها رکنی از ارکان خانواده است ، بلکه در قوام و بقا و تعادل بنیان های دیگر نقش بی همتا دارد تا جایی که شاید بتوان گفت، عشق روح خانواده است یا این که خانواده به راستی خانه عشق و آشیان عشق است. اندیشمندان در اثبات سخن به آیه «خلق لکم من انفسکم ازواجاً لستکنوا الیها و جعل بینکم موده? و رحمه?» (قرآن مجید 30/21) و نیز «هوالذی خلقکم من نفس واحده? و جعل منها زوجها لیسکُن الیها» (قرآن مجید /189 7) استناد می کنند و معتقدند: اساس روابط اجتماع درون خانواده که همانا دوستی، تفاهم متقابل و همیاری است، با ملات عشق به هم پیوسته و آمیخته است.
از این دیدگاه، اشاره به نفس واحده در آیه کریمه دیگر گویای این حقیقت است که نهاد خانواده ظرف رویش روح و جان، رستگاری و بالندگی زن و مرد تا رسیدن به اوج بالندگی (کمال انسانی) است؛ یعنی، نه مرد به تنهایی کامل است و می تواند به کمال برسد، نه زن. مگر با همگرایی و بودن و زیستن در محدوده خاص مقررات و دستورالعمل هایی که نهاد خانواده نام دارد. نهادی که سرآغاز راه رفتن به سوی کمال است.
انسانیت وقتی در عرصه معنویت استقرار می یابد که انسان ها با هم باشند و بتوانند به درستی (آن گونه که خداوند مقرر فرموده است) با هم زندگی کنند. هدف زندگی، فرجام حیات و رستگاری یا گمراهی هر انسان در وجود «انسان های دیگر» است. تعامل و همزیستی انسان هاست که همه مقوله های مطرح و قابل فهم در عرصه حیات و زندگی او را معنا می بخشد. خوبی و بدی، خوشبختی یا بدبختی، آرامش و تلخکامی، فقط در تعامل و اصطکاک روابط انسان ها معنا می یابد. پس انسان اجتماعی است و غیر از زیستن در اجتماع راه چاره ای ندارد.
نخستین اجتماعی که آدمی در آن بار می آید تا زیستن در جامعه بشری و همیاری و همزیستی با انسان های دیگر را به اقتضای فطرت بشری فراگیرد، خانواده است. یعنی نخستین هسته پیدایش اجتماع، چون جامعه بشری را به پیکری واحد تشبیه کنیم، خانوادهwww.psychology.harferooz.com را می توانیم نخستین سلول پدیدآورنده آن بدانیم.
به اعتبار این فلسفه وجودی، اندیشمندان می گویند: خانواده هم مکتب شایسته پرورش انسان و اجتماعی شدن اوست، هم پناهگاه و مأمن او تا سختی های زیستن در اجتماع بشری و مراوده و معاشرت و ارتباط با انسان های دیگر را با دستیابی به ابزارها و امکانات لازم که در نهاد خانواده است و دیگر اعضای خانواده در دسترس او می گذارند، تاب آورد. با این همبستگی اخلاقی و حقوقی، احساس وظیفه بیش از خواست و نیاز جنسی در روابط زن و مرد اهمیت می یابد و با این انگیزه است که زن و مرد می توانند عشق را با اخلاق درآمیزند تا محیط مساعدی برای رشد جسمانی واعتلای معنوی و اخلاقی فرزندشان فراهم آید.
ماهیت خانواده به گونه ای است که احساس و عاطفه در آن حرف اول را می زند و چنان که یک صاحب نظر می گوید: «طبع خانواده با حقوق و احکام آمرانه چندان سازگار نیست» و قانون در ایجاد نظم خانوادگی تأثیر اندک دارد؛ حال آن که درهای خانواده همیشه به روی ارزش های دینی و اخلاقی گشوده است. چون گلزاری که تشنه نور و پرتو آفتاب است، نه تنها از آن رمق و جان می گیرد که حیات و دوام و بقایش بسته به تابش نور است.
دکتر سید مصطفی محقق داماد، در تحلیل ژرفکاوانه اش، موضوعی جالب را مطرح کرده است:
بیشتر واژه های به کار رفته در مورد نهادهای حقوقی در روابط اعضای خانواده به گونه ای است که واژه ویژگی اخلاقی و عاطفی دارد، چنانکه واژه صداق مفهوم صدق و صفات را دربردارد یا این که «نحله» مفهوم اخلاقی هدیه دادن به همسر را برمی تابد.
وی در «حقوق خانواده» با اشاره به این که عقد نکاح در اسلام صرفاً یک قرارداد حقوقی نیست، بلکه پیمانی عاطفی، اخلاقی و حقوقی است، آورده است: حکمای باستان به نقش اصلی و محوری عاطفه و اخلاق در تنظیم کانون خانواده توجه کرده اند، رخنه دولت را به این سرای مردمی زیانبار و خطرناک دانسته اند و در بخش بندی حکمت عملی، تدبیر منزل را از سیاست مدن جدا کرده اند تا مرز قاطع و طبیعی میان دولت و خانواده نمایان شود.
به گفته محقق، دراین جداسازی، حق با حکماست، زیرا تجربه نشان داده است که دولت ها، بخصوص دولت های سکولار، هرگاه خواسته اند به استناد قوانین خودساخته، خود را به خانواده تحمیل کنند، به آن آسیب زده اند. ناگزیر، به ویرانی کمربسته اند تا مانع خودکامگی و قدرت نمایی شان را ازمیان بردارند یا این که به ساختن چارچوب بیرونی آن بسنده کرده اند تا مشکل دلخواه را به آرامی مستقر سازند. اما قوانین برگرفته از ادیان الهی که مبتنی بر اصول و مبانی اخلاقی است، به گونه دیگری است.
حکیم، شیخ الرئیس ابوعلی سینا، در رساله ای به منظور تشریح جایگاه و اهمیت خانواده و ارکان آن [تدابیر المنازل یا السیاسات الاهلیه (یک بار هم با عنوان «فی السیاسه المنزلیه» چاپ شده است)] و چگونگی روابط میان زن و شوهر و همچنین پدر و مادر و فرزندان، تصویری روشن از خانواده مطلوب برای تربیت فرزندان شایسته که اساس پدیدآمدن جامعه صالح است، ترسیم کرده است.
ابن سینا در تبیین هدف های خانواده مطلوب مبتنی بر موازین اخلاقی و عاطفی دین محور، بر 3 انگیزه اقتصادی، اجتماعی و همچنین محبت و آرامش تأکید کرده است. نظر او در توجیه نخستین انگیزه حاکی است: «انسان برای حفظ دارایی خویش و نگهداری آن برای زمان نیازمندی، به مسکن و بیت نیاز دارد و این همسر است که می تواند در این امر شریک و همراه مناسبی برای او باشد.» به گفته ابن سینا، زن شایسته شریک مرد، نگهبان مال او، جانشین او در خانه و امین او در تربیت فرزندان است.»
ابن سینا در «الشفاء الهیات» ازدواج را «برترین رکن مدینه» توصیف کرده و در تبیین انگیزه اجتماعی تشکیل خانواده گفته است: «فرزندی نیاز است تا هنگام ناتوانی و به وقت پیری، یاور پدر و مادر باشد و نسل ایشان را تداوم بخشد و یاد ایشان را پس از مرگ زنده بدارد.»
به گفته ابن سینا، سکون و آرامش درونی هم در سایه ازدواج و گزینش همسر پدید می آید و این نکته، چنانکه دکتر مصطفی محقق داماد می گوید، به روشنی مبین تأثیرپذیری ابن سینا از قرآن است.
نکاتی که در امر ازدواج باید رعایت شود، به نظر ابن سینا، به این شرح است:
? قانونی شدن
نخستین امری که باید از سوی قانونگذار به صورت قانون و سنت درآید، ازدواج است و با مشروع شناخته شدن ازدواج، هرگونه ارتباط جنسی خارج از محدوده ازدواج، نامشروع شناخته خواهدشد.
? تشویق و تحریض
مدیران امور مدینه باید مردم را به ازدواج تشویق و دعوت کنند.
? علنی بودن
ازدواج باید آشکار و علنی باشد، زیرا این امر از بروز تردید در نسبت و نیز اختلال درانتقال میراث اشخاص پیشگیری می کند.
به گفته محقق داماد، این نکته در نصوص نبوی نیز آمده است: «اعلنوا النکاح ولو بالدف» یعنی، نکاح و ازدواج را حتی با نواختن دف، آشکار سازید.
? ازدواج، پیمان محکم و استوار
ازدواج باید پیوندی همیشگی و مستحکم باشد و در معرض تزلزل و بی ثباتی قرارنگیرد؛ چنانکه قرآن مجید نکاح را میثاق غلیظ توصیف کرده است (حقوق خانواده- ص170).
? ضرورت رشد عقلانی و جسمانی
ابن سینا سن معینی برای ازدواج توصیه نکرده، بلکه گفته است: زمان مناسب وقتی است که فرد به بلوغ جسمی و رشد عقلی برای اداره زن و فرزند برسد و ازنظر اقتصادی، شغل و درآمد لازم را برای معاش خانواده داشته باشد.
? تأکید بر زندگی مستقل
ابن سینا توصیه کرده است که وقتی فرزند با شغل خویش درآمدی به دست آورد، تدبیر آن است که ازدواج کند و از خانواده اش جدا شود.
شیخ الرئیس ابوعلی سینا برای تدبیر خانواده اصولی دارد که دکتر محقق داماد در پژوهش های خود آنها را تبیین کرده است.
? احترام مرد
ابن سینا با استناد به آیه «الرجال قوامون علی النساء» (قرآن مجید، 4/34) گفته است: در روابط زوجین، ریاست خانواده با شوهر است. زیرا اگر شوهر تحت سیطره و اطاعت زن قرار گیرد، خانواده به سبب احساسی بودن زن و پیروی از هوی و هوس، به تباهی و فساد کشیده خواهدشد. لذا به نظر او، هیبت مرد لازم است و مقصود از هیبت آن است که مرد در برابر همسر و فرزندان از احترام لازم برخوردار باشد و هیچ کس او را کوچک نشمارد.
به گفته ابن سینا، مرد برای داشتن هیبت، باید احترام خود را درخانه با مراعات و مروت حفظ کند، به وعده های خود پایبند باشد و از وعده های تحقق نیافتنی بپرهیزد.
? تکریم همسر
به نظر ابوعلی سینا، شوهر باید همسر خود را تکریم نماید و اگر بخواهد زن را به حسن رفتار و رعایت حرمت خویش وادارد، راهی جز این ندارد و با تهدید و اجبار نمی تواند به این هدف دست یابد. زیرا وقتی زن کرامت خود را ببیند، در حفظ و تداوم آن می کوشد و از زوال آن می ترسد.
ابن سینا در تبیین آنچه سبب تکریم زن می شود نیز 3 نکته مهم را به این شرح مورد توجه قرارداده است:
? دادن زینت نیکو به همسر
به گفته ابن سینا، با توجه به طبع زن و علاقه اش به زینت، مرد باید باتوجه به وضع ظاهری وی، به شخصیت زن احترام بگذارد.
? حفظ حجاب زن
ابن سینا با استناد به دستور شریعت اسلامی، رعایت ستر و پوشیدگی زن از بیگانگان را از ضرورت های تکریم و احترام زن دانسته و بر آن تأکید کرده است.
? پرهیز از برانگیختن حسادت زن
ابن سینا، مرد را از توجه داشتن به زنی غیر از همسر خود و تحسین و تمجید او نزد همسرش برحذر داشته و گفته است این رفتار با هیبت مرد که رکن خانواده است، منافات دارد و سبب بروز نفرت و خصومت میان زن و شوهر می شود. از این رو، سعادت خانواده و ضرورت پیروی از فضائل اخلاقی حکم می کند که شوهر از این شیوه رفتار بپرهیزد.
? اهمیت اشتغال زن
ابن سینا در «تدابیر المنازل» به مسأله اشتغال زن نیز پرداخته و گفته است:
زن اگر بیکار باشد، از نظر اخلاقی به بیراهه کشیده می شود، احساس پوچی و بیهودگی می کند و خود را با کارهای لغو و بیهوده مشغول می سازد؛ از این رو، مرد باید همسرش را به امور مهمه مشغول سازد.نکته مهم دیگر در نظرات ابن سینا چگونگی خروج زن از خانه است، او در این باره گفته اسـت: «در تربیت اسلامی، خروج زن از منزل باید با توافق همسرش باشد و این توافق ممکن است همراه با قرارداد ازدواج حاصل شود، در غیر این صورت، اگر شوهر خروج بی اجازه را با مصالح خانوادگی منطبق نبیند، می تواند از آن جلوگیری کند.»
برچسبها: وانشناسی, علم النفس, ابن سینا, خانواده
عشق ، بنیان خانواده
چون نیک بنگریم و بیندیشیم، به روشنی درمی یابیم که عشق نه تنها رکنی از ارکان خانواده است ، بلکه در قوام و بقا و تعادل بنیان های دیگر نقش بی همتا دارد تا جایی که شاید بتوان گفت، عشق روح خانواده است یا این که خانواده به راستی خانه عشق و آشیان عشق است. اندیشمندان در اثبات سخن به آیه «خلق لکم من انفسکم ازواجاً لستکنوا الیها و جعل بینکم موده? و رحمه?» (قرآن مجید 30/21) و نیز «هوالذی خلقکم من نفس واحده? و جعل منها زوجها لیسکُن الیها» (قرآن مجید /189 7) استناد می کنند و معتقدند: اساس روابط اجتماع درون خانواده که همانا دوستی، تفاهم متقابل و همیاری است، با ملات عشق به هم پیوسته و آمیخته است.
از این دیدگاه، اشاره به نفس واحده در آیه کریمه دیگر گویای این حقیقت است که نهاد خانواده ظرف رویش روح و جان، رستگاری و بالندگی زن و مرد تا رسیدن به اوج بالندگی (کمال انسانی) است؛ یعنی، نه مرد به تنهایی کامل است و می تواند به کمال برسد، نه زن. مگر با همگرایی و بودن و زیستن در محدوده خاص مقررات و دستورالعمل هایی که نهاد خانواده نام دارد. نهادی که سرآغاز راه رفتن به سوی کمال است.
انسانیت وقتی در عرصه معنویت استقرار می یابد که انسان ها با هم باشند و بتوانند به درستی (آن گونه که خداوند مقرر فرموده است) با هم زندگی کنند. هدف زندگی، فرجام حیات و رستگاری یا گمراهی هر انسان در وجود «انسان های دیگر» است. تعامل و همزیستی انسان هاست که همه مقوله های مطرح و قابل فهم در عرصه حیات و زندگی او را معنا می بخشد. خوبی و بدی، خوشبختی یا بدبختی، آرامش و تلخکامی، فقط در تعامل و اصطکاک روابط انسان ها معنا می یابد. پس انسان اجتماعی است و غیر از زیستن در اجتماع راه چاره ای ندارد.
نخستین اجتماعی که آدمی در آن بار می آید تا زیستن در جامعه بشری و همیاری و همزیستی با انسان های دیگر را به اقتضای فطرت بشری فراگیرد، خانواده است. یعنی نخستین هسته پیدایش اجتماع، چون جامعه بشری را به پیکری واحد تشبیه کنیم، خانوادهwww.psychology.harferooz.com را می توانیم نخستین سلول پدیدآورنده آن بدانیم.
به اعتبار این فلسفه وجودی، اندیشمندان می گویند: خانواده هم مکتب شایسته پرورش انسان و اجتماعی شدن اوست، هم پناهگاه و مأمن او تا سختی های زیستن در اجتماع بشری و مراوده و معاشرت و ارتباط با انسان های دیگر را با دستیابی به ابزارها و امکانات لازم که در نهاد خانواده است و دیگر اعضای خانواده در دسترس او می گذارند، تاب آورد. با این همبستگی اخلاقی و حقوقی، احساس وظیفه بیش از خواست و نیاز جنسی در روابط زن و مرد اهمیت می یابد و با این انگیزه است که زن و مرد می توانند عشق را با اخلاق درآمیزند تا محیط مساعدی برای رشد جسمانی واعتلای معنوی و اخلاقی فرزندشان فراهم آید.
ماهیت خانواده به گونه ای است که احساس و عاطفه در آن حرف اول را می زند و چنان که یک صاحب نظر می گوید: «طبع خانواده با حقوق و احکام آمرانه چندان سازگار نیست» و قانون در ایجاد نظم خانوادگی تأثیر اندک دارد؛ حال آن که درهای خانواده همیشه به روی ارزش های دینی و اخلاقی گشوده است. چون گلزاری که تشنه نور و پرتو آفتاب است، نه تنها از آن رمق و جان می گیرد که حیات و دوام و بقایش بسته به تابش نور است.
دکتر سید مصطفی محقق داماد، در تحلیل ژرفکاوانه اش، موضوعی جالب را مطرح کرده است:
بیشتر واژه های به کار رفته در مورد نهادهای حقوقی در روابط اعضای خانواده به گونه ای است که واژه ویژگی اخلاقی و عاطفی دارد، چنانکه واژه صداق مفهوم صدق و صفات را دربردارد یا این که «نحله» مفهوم اخلاقی هدیه دادن به همسر را برمی تابد.
وی در «حقوق خانواده» با اشاره به این که عقد نکاح در اسلام صرفاً یک قرارداد حقوقی نیست، بلکه پیمانی عاطفی، اخلاقی و حقوقی است، آورده است: حکمای باستان به نقش اصلی و محوری عاطفه و اخلاق در تنظیم کانون خانواده توجه کرده اند، رخنه دولت را به این سرای مردمی زیانبار و خطرناک دانسته اند و در بخش بندی حکمت عملی، تدبیر منزل را از سیاست مدن جدا کرده اند تا مرز قاطع و طبیعی میان دولت و خانواده نمایان شود.
به گفته محقق، دراین جداسازی، حق با حکماست، زیرا تجربه نشان داده است که دولت ها، بخصوص دولت های سکولار، هرگاه خواسته اند به استناد قوانین خودساخته، خود را به خانواده تحمیل کنند، به آن آسیب زده اند. ناگزیر، به ویرانی کمربسته اند تا مانع خودکامگی و قدرت نمایی شان را ازمیان بردارند یا این که به ساختن چارچوب بیرونی آن بسنده کرده اند تا مشکل دلخواه را به آرامی مستقر سازند. اما قوانین برگرفته از ادیان الهی که مبتنی بر اصول و مبانی اخلاقی است، به گونه دیگری است.
حکیم، شیخ الرئیس ابوعلی سینا، در رساله ای به منظور تشریح جایگاه و اهمیت خانواده و ارکان آن [تدابیر المنازل یا السیاسات الاهلیه (یک بار هم با عنوان «فی السیاسه المنزلیه» چاپ شده است)] و چگونگی روابط میان زن و شوهر و همچنین پدر و مادر و فرزندان، تصویری روشن از خانواده مطلوب برای تربیت فرزندان شایسته که اساس پدیدآمدن جامعه صالح است، ترسیم کرده است.
ابن سینا در تبیین هدف های خانواده مطلوب مبتنی بر موازین اخلاقی و عاطفی دین محور، بر 3 انگیزه اقتصادی، اجتماعی و همچنین محبت و آرامش تأکید کرده است. نظر او در توجیه نخستین انگیزه حاکی است: «انسان برای حفظ دارایی خویش و نگهداری آن برای زمان نیازمندی، به مسکن و بیت نیاز دارد و این همسر است که می تواند در این امر شریک و همراه مناسبی برای او باشد.» به گفته ابن سینا، زن شایسته شریک مرد، نگهبان مال او، جانشین او در خانه و امین او در تربیت فرزندان است.»
ابن سینا در «الشفاء الهیات» ازدواج را «برترین رکن مدینه» توصیف کرده و در تبیین انگیزه اجتماعی تشکیل خانواده گفته است: «فرزندی نیاز است تا هنگام ناتوانی و به وقت پیری، یاور پدر و مادر باشد و نسل ایشان را تداوم بخشد و یاد ایشان را پس از مرگ زنده بدارد.»
به گفته ابن سینا، سکون و آرامش درونی هم در سایه ازدواج و گزینش همسر پدید می آید و این نکته، چنانکه دکتر مصطفی محقق داماد می گوید، به روشنی مبین تأثیرپذیری ابن سینا از قرآن است.
نکاتی که در امر ازدواج باید رعایت شود، به نظر ابن سینا، به این شرح است:
? قانونی شدن
نخستین امری که باید از سوی قانونگذار به صورت قانون و سنت درآید، ازدواج است و با مشروع شناخته شدن ازدواج، هرگونه ارتباط جنسی خارج از محدوده ازدواج، نامشروع شناخته خواهدشد.
? تشویق و تحریض
مدیران امور مدینه باید مردم را به ازدواج تشویق و دعوت کنند.
? علنی بودن
ازدواج باید آشکار و علنی باشد، زیرا این امر از بروز تردید در نسبت و نیز اختلال درانتقال میراث اشخاص پیشگیری می کند.
به گفته محقق داماد، این نکته در نصوص نبوی نیز آمده است: «اعلنوا النکاح ولو بالدف» یعنی، نکاح و ازدواج را حتی با نواختن دف، آشکار سازید.
? ازدواج، پیمان محکم و استوار
ازدواج باید پیوندی همیشگی و مستحکم باشد و در معرض تزلزل و بی ثباتی قرارنگیرد؛ چنانکه قرآن مجید نکاح را میثاق غلیظ توصیف کرده است (حقوق خانواده- ص170).
? ضرورت رشد عقلانی و جسمانی
ابن سینا سن معینی برای ازدواج توصیه نکرده، بلکه گفته است: زمان مناسب وقتی است که فرد به بلوغ جسمی و رشد عقلی برای اداره زن و فرزند برسد و ازنظر اقتصادی، شغل و درآمد لازم را برای معاش خانواده داشته باشد.
? تأکید بر زندگی مستقل
ابن سینا توصیه کرده است که وقتی فرزند با شغل خویش درآمدی به دست آورد، تدبیر آن است که ازدواج کند و از خانواده اش جدا شود.
شیخ الرئیس ابوعلی سینا برای تدبیر خانواده اصولی دارد که دکتر محقق داماد در پژوهش های خود آنها را تبیین کرده است.
? احترام مرد
ابن سینا با استناد به آیه «الرجال قوامون علی النساء» (قرآن مجید، 4/34) گفته است: در روابط زوجین، ریاست خانواده با شوهر است. زیرا اگر شوهر تحت سیطره و اطاعت زن قرار گیرد، خانواده به سبب احساسی بودن زن و پیروی از هوی و هوس، به تباهی و فساد کشیده خواهدشد. لذا به نظر او، هیبت مرد لازم است و مقصود از هیبت آن است که مرد در برابر همسر و فرزندان از احترام لازم برخوردار باشد و هیچ کس او را کوچک نشمارد.
به گفته ابن سینا، مرد برای داشتن هیبت، باید احترام خود را درخانه با مراعات و مروت حفظ کند، به وعده های خود پایبند باشد و از وعده های تحقق نیافتنی بپرهیزد.
? تکریم همسر
به نظر ابوعلی سینا، شوهر باید همسر خود را تکریم نماید و اگر بخواهد زن را به حسن رفتار و رعایت حرمت خویش وادارد، راهی جز این ندارد و با تهدید و اجبار نمی تواند به این هدف دست یابد. زیرا وقتی زن کرامت خود را ببیند، در حفظ و تداوم آن می کوشد و از زوال آن می ترسد.
ابن سینا در تبیین آنچه سبب تکریم زن می شود نیز 3 نکته مهم را به این شرح مورد توجه قرارداده است:
? دادن زینت نیکو به همسر
به گفته ابن سینا، با توجه به طبع زن و علاقه اش به زینت، مرد باید باتوجه به وضع ظاهری وی، به شخصیت زن احترام بگذارد.
? حفظ حجاب زن
ابن سینا با استناد به دستور شریعت اسلامی، رعایت ستر و پوشیدگی زن از بیگانگان را از ضرورت های تکریم و احترام زن دانسته و بر آن تأکید کرده است.
? پرهیز از برانگیختن حسادت زن
ابن سینا، مرد را از توجه داشتن به زنی غیر از همسر خود و تحسین و تمجید او نزد همسرش برحذر داشته و گفته است این رفتار با هیبت مرد که رکن خانواده است، منافات دارد و سبب بروز نفرت و خصومت میان زن و شوهر می شود. از این رو، سعادت خانواده و ضرورت پیروی از فضائل اخلاقی حکم می کند که شوهر از این شیوه رفتار بپرهیزد.
? اهمیت اشتغال زن
ابن سینا در «تدابیر المنازل» به مسأله اشتغال زن نیز پرداخته و گفته است:
زن اگر بیکار باشد، از نظر اخلاقی به بیراهه کشیده می شود، احساس پوچی و بیهودگی می کند و خود را با کارهای لغو و بیهوده مشغول می سازد؛ از این رو، مرد باید همسرش را به امور مهمه مشغول سازد.نکته مهم دیگر در نظرات ابن سینا چگونگی خروج زن از خانه است، او در این باره گفته اسـت: «در تربیت اسلامی، خروج زن از منزل باید با توافق همسرش باشد و این توافق ممکن است همراه با قرارداد ازدواج حاصل شود، در غیر این صورت، اگر شوهر خروج بی اجازه را با مصالح خانوادگی منطبق نبیند، می تواند از آن جلوگیری کند.»
برچسبها: وانشناسی, علم النفس, ابن سینا, خانواده
اطلاعات شناسنامه ای انجمن
زمینه اصلی فعالیت: علوم انسانی
مقطع تحصیلی: اعضای پیوسته کارشناسی ارشد و دکترای رشته روان شناسی و گرایش های تربیتی و بالینی
تاریخ دریافت پروانه تاسیس انجمن: به نام انجمن روانشناسی ایران 20/4/1366 و به نام کنونی 6/11/1376
شماره ثبت: 14348 تاریخ ثبت: 12/6/1381
تاریخ آخرین اساسنامه مصوب انجمن: 12/10/1376
نشانی انجمن: تهران، خیابان ولی عصر، ایستگاه پسیان، سازمان بین المللی دفاع از حقوق کودکان (کافل)، پلاک 2993 (تهران : صندوق پستی 619 – 13185)
تلفن: 26211567 (021)
دورنگار: 26211553(021)
نشانی الکترونیکی: (مجله) Journal@iranapsy.ir
وب گاه: www.iranapsy.ir
اطلاعات توصیفی انجمن
تعریف
اهداف:
با اتکال به خدای متعال به منظور تلاش در راه پیشبرد و ارتقای علم روانشناسی و ترغیب انجام پژوهش های بنیادی و بکاربسته در چارچوب آن، به ویژه در ارتباط با نیروهای انقلاب اسلامی ایران وتوسعه کمی و تعالی کیفی نیروهای متخصص و متعهد و بهبود بخشیدن به امرآموزش ونحوه آماده سازی های حرفه ای مربوط به این رشته، «انجمن ایرانی روانشناسی» تشکیل می شود.
چگونگی تشکیل و تاسیس انجمن
گسترش روزافزون روانشناسی و توسعه کاربرد آن در قلمروهای گوناگون به ویژه در دو زمینه بزرگ تربیتی و بالینی و مشارکت موثر آن در تامین سلامت روانی و اشاعه بهداشت روانی از طریق ردیابی، پیشگیری و درمانگری، ضرورت توجه به این علم را، که موضوع اصلی آن «انسان» است، انسانی که در مکتب اسلام از جایگاه والائی برخوردار و از دیدگاه الهی خصائص و شایستگی های خاصی بر وجود او مترتب است مبرهن می سازد. بنابراین مسئولیت روانشناسان متعهد در راه پیشبرد این دانش مدام در آمیخته با زندگی در راه اهتمام نسبت به پیشرفت های بنیادی و به کاربسته و در نتیجه فراهم ساختن شرایط ارائه خدمات روانشناختی علمی تر و فنی تر به جامعه مضاعف می شود. و نیز کوشش روانشناسان صالح در راه حفظ و شئون صنفی و اعتلای نظام حرفه ای و اخلاقی خود در سطوح مختلف فن پردازی، فن آوری و فن پیروی به صورت یک وظیفه جلوه گر می شود.
بدین ترتیب بود که با توجه به ضرورت های بالا، اولین مجمع عمومی این انجمن تحت عنوان «انجمن روانشناسی ایران» در یوم الله 12 بهمن 1365 تشکیل و اساسنامه جدید بعد از انقلاب مورد بحث و تصویب قرار گرفت و هیئت مدیره انجمن نیز انتخاب شدند. هیئت موسس انجمن به ترتیب حروف الفبا عبارت بودند از:
1- دکر حسن احدی
2- دکتر جواد اژهای
3- دکتر مریم اسفندیاری
4- دکتر غلامعلی افروز
5- دکتر جمشید افشنگ
6- محمدکریم خداپناهی
7- دکتر محمدمهدی خدیوی زند
8- دکتر پریرخ دادستان
9- دکتر زهره سرمد
10- علی منتظر فرج
11- دکتر محمود منصور
12- دکتر حیدرعلی هومن
هیئت مدیره انجمن در تاریخ 18/11/1365 انتخاب گردیدند:
1- دکتر جواد اژهای
2- دکتر محمود منصور
3- دکتر غلامعلی افروز
4- دکتر حسن احدی
5- محمدکریم خداپناهی
6- دکتر حیدرعلی هومن
هیئت مدیره انجمن ایرانی روانشناسی در سال 1366 با نام «انجمن روانشناسی ایران» تشکیل جلسه داد و اساسنامه پیشنهادی آن پس از تصویب به وزارت فرهنگ و آموزش عالی ارسال شد. در بند 13 صورتجلسه مورخ 20/4/1366 کمیته رسیدگی به امور انجمن های علمی کشور آن وزارتخانه با تاسیس این انجمن تحت نام «انجمن روانشناسی ایران» به عنوان انجمن صنفی- علمی موافقت شد. همین وزارت در جلسه مورخ 2/9/1373 (که بعدا در سال 1376 انجمن از آن مطلع شد با امضای معاون پژوهشی وقت نام انجمن روانشناسی ایران را بدون استعلام به گروه دیگری واگذار کرده است و آنها هم بدون دعوت از هیئت موسس انجمن در کنار دیگر مدعوین به انتخاب هیئت مدیره دست زدند. جالبترین نکته در لیست اعضاء موسس این انجمن، حضور افرادی بود که در لیست موسس انجمن ما هم بودند و رعایت نهایت اصول اخلاقی را نموده بودند.
با توجه به این که در سال های دهه 1360 انجمن های علمی در ابتدا با اعلام موافقت اصولی وزارت فرهنگ و آموزش عالی، پروانه تاسیس و فعالیت را به صورت انجمن های صنفی - علمی از وزارت کشور دریافت می کردند. این انجمن هم جهت ثبت با وزارت کشور مکاتبه کرد و با دریافت این اعلام که وزارت کشور درصدد تدوین آئین نامه ای برای فعالیت انجمن های علمی هست، ثبت انجمن به تعویق افتاد.
در طول این سال ها انجمن جلسات منظمی داشت لیکن چون رسمیت نداشت حضور اعضایش در سخنرانی ها با نام انجمن نبود. مهمترین برنامهء انجمن که بعد از انقلاب بی نظیر بود همایش شکوهمند «تحول شناخت» در آبان 1375 بود که حضور فعال و گسترده خود را در پهنه فعالیت های علمی روان شناسی ایران اسلامی اعلام نمود. با درخواست جدید از سوی هیئت موسس در سال 1376 از وزارت علوم، تحقیقات و فناوری پروانه تاسیس انجمن تحت عنوان انجمن روان شناسی دریافت گردید که اداره ثبت شرکت ها به ضرورت اضافه نمودن «ایران» تاکید نمود. لذا با موافقت کمیسیون انجمن های علمی وزارت فرهنگ و آموزش عالی نام به انجمن ایرانی روانشناسی جایگزین گردید. و با توجه به مصوبه 7/8/1370 شورایعالی انقلاب فرهنگی، فعالیت انجمن در چارچوب قوانین این وزارتخانه قرارگرفت.
هیئت موسس انجمن ایرانی روانشناسی به ترتیب حروف الفبا
جواد اژهای
دکترا، روانشناسی تجربی
دانشگاه تهران
غلامعلی افروز
دکترا، روانشناسی – آموزش کودکان استثنائی
دانشگاه تهران
عباسعلی اللهیاری
دکترا، روانشناسی
دانشگاه تربیت مدرس
محمدکریم خداپناهی
دکترا، روانشناسی
دانشگاه تربیت مدرس
پریرخ دادستان
دکترا، روانشناس بالینی
دانشگاه تهران
عصمت دانش
دکترا، روانشناسی
دانشگاه شهید بهشتی
سید حسین سلیمی
دکترا، روانشناسی
دانشگاه علوم پزشکی بقیه اله (عج )
علی فتحی آشتیانی
دکترا، روانشناسی
دانشگاه علوم پزشکی بقیه اله (عج )
محمود منصور
دکترا، روانشناسی بالینی
دانشگاه تهران
مهناز مهرابیزاده هنرمند
دکترا، روانشناسی
دانشگاه شهید چمران اهواز
هیئت مدیره و بازرس انجمن
هیئت مدیره مرکب از پنج نفر عضو اصلی و دو نفر عضو علی البدل و بازرس یک نفر عضو اصلی و یک نفر عضو علی البدل است که هر 3 سال یک بار توسط اعضای پیوسته انتخاب می شوند.
اعضای پیوسته باید دارای حداقل درجه کارشناسی ارشد در رشته روانشناسی و گرایش های این رشته داشته و تحقیقات ارزنده ای انجام داده باشند.
هیئت مدیره دوره اول براساس صورتجلسه مورخ 23/4/1377:
اعضای اصلی هیئت مدیره
1.
دکتر جواد اژهای
رئیس
2.
دکتر محمود منصور
دبیر
3.
دکتر غلامعلی افروز
خزانه دار
4.
دکتر پریرخ دادستان
عضو
5.
دکتر علی فتحی آشتیانی
عضو
اعضای علی البدل هیئت مدیره
1.
دکتر عصمت دانش
2.
دکتر سیدحسین سلیمی
بازرسان
1.
دکتر محمدکریم خداپناهی (اصلی)
2.
دکتر عباسعلی اللهیاری (علی البدل)
هیئت مدیره دوره دوم براساس صورتجلسه مجمع عمومی مورخ 20/4/1381:
اعضای اصلی هیئت مدیره
سمت
1.
دکتر جواد اژهای
رئیس
2.
دکتر علی فتحی آشتیانی
دبیر
3.
دکتر غلامعلی افروز
خزانه دار
4.
دکتر پرویز آزادفلاح
عضو
5.
دکتر رضا کرمینیا
عضو
اعضای علی البدل هیئت مدیره
1.
دکتر محمدعلی مظاهری تهرانی
2.
دکتر فرامرز سهرابی
بازرسان
1.
دکتر رضا پورحسین (اصلی)
2.
دکتر عباس رحیمی نژاد(علی البدل)
هیئت مدیره دوره سوم براساس صورتجلسه مورخ 5/4/1384:
اعضای اصلی هیئت مدیره
1.
دکتر جواد اژهای
رئیس
2.
دکتر محمود منصور
دبیر
3.
دکتر علی فتحی آشتیانی
خزانه دار
4.
دکتر پرویز آزادفلاح
عضو
5.
دکتر رضا پورحسین
عضو
اعضای علی البدل هیئت مدیره
1.
دکتر غلامعلی افروز
2.
دکتر هادی بهرامی احسان
بازرسان
1.
دکتر کاظم رسول زاده طباطبایی(اصلی)
2.
دکتر جلیل باباپور خیرالدین(علی البدل)
هیئت مدیره دوره چهارم براساس صورتجلسات مجمع عمومی عادی مورخ 6/4/1387 و هیئت مدیره مورخ 16/4/1387
اعضای اصلی هیئت مدیره
1.
دکتر جواد اژهای
رئیس
2.
دکتر محمود منصور
دبیر
3.
دکتر محمدکریم پناهی
خزانه دار
4.
دکتر ایمان اله بیگدلی
عضو
5.
دکتر فردوس قماشچی
عضو
اعضای علی البدل هیئت مدیره
1.
دکتر ابوالفضل کرمی
2.
دکتر فریده حمیدی
بازرسان
1.
دکتر پرویز آزاد فلاح (اصلی)
2.
فریبا مجد تیموری (علی البدل)
هیئت مدیره دوره پنجم براساس صورتجلسات مجمع عمومی عادی مورخ 16/4/1390 و صورتجلسه هیئت مدیره مورخ 22/5/1390
اعضای اصلی هیئت مدیره
سمت
1.
دکتر علی فتحی آشتیانی
رئیس
2.
دکتر محمدعلی مظاهری
دبیر
3.
دکتر پرویز آزاد فلاح
خزانه دار
4.
دکتر علیرضا مرادی
عضو
5.
دکتر رسول روشن
عضو
اعضای علی البدل هیئت مدیره
1.
دکتر فرامرز سهرابی
2.
دکتر محمدحسن عبداللهی
بازرسان
دکتر جواد اژهای (اصلی)
دکتر اسفندیار آزاد مرزآبادی (علیالبدل)
سلامت نیوز : این تحقیقات حاکی است: بین ضربه خوردن و آسیب رسیدن به سر در کودکی و افزایش خطرات ارتکاب جرم و جنایت افراد در سن بلوغ رابطهای قوی وجود دارد.
به گزارش سلامت نیوز به نقل از فارس ؛ محققان گفتند: ضربه خوردن و آسیب رسیدن به سر در دوره کودکی ممکن است کار و رشد طبیعی تعدادی از مراکز مغز را که مسئول خویشتنداری و کنترل رفتارهای اجتماعی خصمانه غیر ارادی است، مختل کند.
محققان بر ضرورت توجه و اهتمام به ضربات وارده به سر در دوره کودکی و درمان فوری و درست آن تاکید کردند.این اولین تحقیقات از نوع خود است که از وجود ارتباط قوی بین ضربات وارده به سر و افزایش احتمال ارتکاب جرم از سوی جوانان پرده بر میدارد.
برای رسیدن به موفقیت در کنکور کارشناسی ارشد روانشناسی بالینی و عمومی چه اقداماتی لازم است انجام دهیم؟
1. تعیین هدف: اولین کار تعیین هدف است. هدف شما از شرکت در کنکور کارشناسی ارشد روانشناسی امسال چیست؟ رتبه زیر ده، یا رتبه زیر صد؟ یا قبولی در یکی از دانشگاه های سراسری؟ دانشگاه آزاد یا پیام نور؟
سوالات عمیقتری هم میتواند در همین قسمت مطرح شود. مثلا هدف شما اساسا از تحصیل در رشته روانشناسی بالینی یا عمومی در دانشگاه چیست؟ اگر برای خود هدف روشن و ملموسی ندارید، نمیتوانید انتظار موفقیت چندان درخشانی هم داشته باشید. پس ابتدا هدفتان را روشن کنید. این هدف شما باید ویژگی هایی هم داشته باشد. مثلا قابل دست یابی باشد، روشن و مشخص باشد، واقع بینانه (با توجه به پتانسیل هایتان )باشد. اینطور نیست که اگر دانشجوی دانشگاه آزاد بوده اید و الان هم زمان کافی برای مطالعه ندارید، انتظار رتبه زیر 100 داشته باشید. اما دانشگاه هر جایی که بوده باشید ، به شرط آنکه به ابزارهای لازم دسترسی داشته باشید، هر رتبه ای میتواند از آن شما شود. پس به الزامات موفقیت در کنکور ارشد روانشناسی توجه کنید و با ارزیابی ای که از دست یابی خود به این امکانات دارید، هدفتان را روشن کنید. ممکن است یک نفر با توجه به شرایطی که دارد هدفش تنها شرکت در کنکور پیام نور باشد. این اصلا عیبی ندارد. اما برای کسی که لیسانس روانشناسی از بهترین دانشگاه را داشته باشد و سایر موارد موفقیت را هم دارد (منابع، وقت، هوش کافی) این اصلا نمیتواند هدفی متناسب باشد چرا که این فرد به طور بالقوه میتواند در بهترین دانشگاه تحصیلات کارشناسی ارشدش را هم بگذراند. مهم این است که هدفتان متناسب با توانایی هایتان باشد. وبس.
2. انتخاب منابع درست برای هر یک از درس ها و تهیه آن منابع
انتخاب و مطالعه منابعی که در کنکور مطرح نیستند شاید لذت بخش باشد(مثل مطالعه بخشهایی از کتاب پروچسکا یا روانشناسی رشد یا روانشناسی بالینی فیرس). اما این متناسب با هدف شما نیست. در کنکور احتمالا نیاز خواهید داشت تا مطالبی را مطالعه کنید که برخی شان را چندان دوست ندارید اما خوب هدف شما از این راه میگذرد. در کنکور سوالاتی مطرح میشود که باید بتوانید به آنها پاسخ دهید. گرچه نه همه شان. بلکه به اندازه کافی! پس در کنکور هدف این است که با مطالعه کمترین منابع بیشترین بازدهی را داشته باشیم. نه اینکه کتابهای زیادی مطالعه کنیم اما در پایان نتوانیم به اندازه کافی از پس تستها برآییم. پس در انتخاب منابع دو کار را انجام ندهید:
1- شتابزده تصمیم نگیرید. برای انتخاب منابع درست با یک مشاور به اندازه کافی خوب (اگر دسترسی داشتید، به دو مشاور) از رتبه های برتر کنکور مشورت کنید و پس از آن که خودتان به یک جمع بندی لازم از منابع رسیدید (مثلا برای فیزیولوژیک کسی نیست که کتاب دکتر خداپناهی را نشناسد) اقدام به خرید آن منابع کنید.
2- وسواس بیش از حد به خرج ندهید. اینطور نباشد که یک ماه تمام فقط دنبال لیست درست منابع باشید. جستجوی شما برای دستیابی به بهترین لیست منابع نباید بیش از یک هفته طول بکشد. حرفه ای کار کنید. یعنی از کمترنی داشته ها (زمان و هزینه و ...) بیشترین بهره برداری (علمی، کنکوری) داشته باشید.
3. برنامه ریزی فصلی (برای تابستان، پاییز و زمستان) و ماهانه (تیر، مرداد، و ...) و هفتگی و سپس روزانه. در هر لحظه شما باید از برنامه این فصل، این ماه، این هفته و این روز و روز های دیگر هفته جاری و هفته های بعد از ماه جاری مطلع باشید. بدین ترتیب که اگر امروز نهم شهریور است، شما باید از برنامه تان در روزهای نهم شهریور تا پایان هفته دوم شهریور، برنامه کلی شهریور ماه و برنامه کلی فصل تابستان مطلع باشید. در کل باید بدانید کجای کار هستید و یک نقشه ی عملی برای خود داشته باشید. اینجا هم یک مشاور به اندازه کافی خوب میتواندکمک بسیار بزرگی به شما در طراحی درست برنامه تان بکند.
4. آشنایی نسبی با روشهای صحیح مطالعه. قرار نیست همه اوقاتتان به آموختن روشهای تندخوانی، تست زدن، مطالعه و یادداشت برداری بگذرد. اما بی تردید آشنایی شما با این روشها میتواند کمک بزرگی در رسیدنتان به موفقیت بکند. نمیتوان تاثیر استفاده درست از ابزارهای درست کاری را در موفقیت و پیشبرد اهداف نادیده گرفت. اینجا هم شما متناسب با هدفی که دارید، به ابزارهایی نیاز دارید. برخی از این ابزارها را خودتان میتواند مهیا کنید و در برخی دیگر به یک کمک خارجی نیاز دارید. اینجا هم حضور یک مشاوره به اندازه کافی خوب که بتواند تجربه هایش را در اختیار شما قرار دهد کمک ارزشمندی است.
5. روحیه به اندازه کافی خوب .انتظار نمیرود که داوطلب در تمام اوقات روحیه بالایی داشته باشد و لحظه لحظه ی این دوران را با فکر کردن به ایده آلهایش بگذراند. قطعا در راه فراز و نشیبهایی هست و گاهی ممکن است استرس و نگرانی هم در دل رهروی این راه پیدا شود. اما آنچه مهم است ، این است که روحیه داوطلب شرکت در کنکور کارشناسی ارشد، به اندازه ای بالا باشد که به اندازه کافی توان کنترل این فشارهای روانی را داشته باشد. در اینجا باز هم حضور یک مشاور به اندازه کافی خوب یاری بخش است. کسی که خود زمانی این راه را طی کرده و از پیچ و خم های مسیر باخبر است، بهتر میتواند رهرو را در دادن واکنش مناسب به این پیچ و خم ها یاری کند. بعد داوطلب خود خواهد آموخت راه طی کردن مسیر را.
پس از آنکه که داوطلب هدفش را متناسب به تواناییها و پتانسیلهایش انتخاب کرد، بهترین و کارامدترین منابع را هم تهیه کرد، برنامه فصلی، ماهانه ، هفتگی و روزانه اش را هم آماده کرد، از روحیه به اندازه کافی خوب هم برای آغاز و ادامه مسیر برخوردار شد، میتواند طبق روشهای صحیحی که برای مطالعه آموخته روز به رز شروع کند به مطالعه. این آغاز راه است. و آغاز راه هم باید به اندازه کافی خوب باشد. آغاز میتواند برای یک نفر تابستان باشد، برای دیگری پاییز و برای کسی دیگر بهار ! هیچ قانون کلی هم وجود ندارد که بتوان به همه عمومیت داد. هر کسی از هر جایی که شروع میکند متناسب با توانمندی هایش میخواهد به اندازه کافی عملکرد خوبی داشته باشد.
موفق باشید
"فهرست جهانی نوابغ" که توسط دکتر "جیسون بتس" راه اندازی شده، فهرستی از باهوش ترین افرادی را در خود دارد که به گفته بتس قطعی ترین رتبه بندی است.
به گزارش خبرگزاری مهر، ضریب هوشی یک مقیاس اندازه گیری دشوار برای هوش است بسیاری از مردم هرگز مورد بررسی قرار نمی گیرند در حالی که بسیاری دیگر آن قدر آزمایش می شوند تا نمراتشان بهتر شود.
وب سایت های دیگری نیز در زمینه ضریب هوشی فعالیت می کنند اما بسیاری از آنها محدودیت هایی دارند مثلا به اسپانیایی نوشته شده اند، فقط مختص اروپایی ها هستند و یا فقط ضریب هوشی دوستانشان را بررسی می کنند. اما سایت دکتر بتس هیچ یک از این مشکلات را ندارد و جهانی است.
نمره میانگین آزمون ضریب هوشی، 100 است. ضریب هوشی اغلب افراد بین 85 تا 114 است. هر نمره ای بالاتر از 140، ضریب هوشی بالا تلقی می شود و نمره ای بالاتر از 160 یک ضریب هوشی نابغه خواهد بود.
در اینجا فهرست 16 نابغه جهانی که براساس سایت دکتر بتس ضریب هوشی بالاتر از 160 دارند معرفی می شود.
16- ایوان ایویچ با ضریب هوشی 169، ملیت: کروات. وی متخصص آزمون های ضریب هوش، مسابقات و آمار است و ریاضی پیشرفته تدریس می کند. وی مسابقات جورچین و دیگر آزمون های تقویت ذهن آکادمیک را بر روی وب سایتش دارد.
15- گائتانو مورلی با ضریب هوشی 169، ملیت: ایتالیایی. مورلی که او را تانی صدا می کنند مهندس و همچنین نویسنده یک کتاب در مورد نظریه نسبیت آلبرت اینشتین است. وی دستکم در 20 انجمن ضریب هوشی بالا عضو است و خودش یک سایت آزمون ضریب هوشی نیز دارد. علایق و سرگرمی های او بازی شطرنج و ماهیگیری است.
14- جورج دل فرسنو ویژو با ضریب هوشی 170، ملیت: اسپانیا. جورج عضو چندین انجمن ضریب هوشی از جمله STHIQ، انجمن جهانی ضریب هوشی و Epidaاست.
13- مایک دمپسی با ضریب هوشی 171، ملیت: انگلیسی. دمپسی دارای مدرک روانشناسی قانون از دانشگاه متروپولیتن لندن است.
12- مارک نیدگر با ضریب هوشی 171، ملیت- سوئیس. این جوان 20 ساله اهل فرایبورگ سوئیس دانشمند و طراح بازی های رایانه ای است.
11- سانتانو سنگوپتا با ضریب هوشی 174، ملیت: هند. سنگوپتا دارای مدرک MBAو لیسانس مهندسی هوا و فضا است.
10- ودران گلیسیچ با ضریب هوشی 175، ملیت: بوسنیایی. گلیسیچ علاقمند به تلفیق موسیقی، ریاضیات و شطرنج است.
9- پیتر راجرز با ضریب هوشی 175، ملیت: استرالیایی. این نویسنده، فیزیکدان و شاعر 58 ساله بیش از 3000 هزار شعر سروده و کتاب هایی را در زمینه احساسات، شیزوفرنی و آلبرت اینشتین منتشر کرده است. راجرز که لیسانس ریاضی از دانشگاه کویینزلند دارد از صرع و خواندن پریشی رنج می برد.
8- تادایوکی کونو با ضریب هوشی 176، ملیت : ژاپنی. کونو 39 ساله درحال حاضر در ساکاتاشی ژاپن زندگی می کند. علایق وی انجام نوعی بازی ژاپنی، گوش کردن به موسیقی، تماشای فیلم، خواندن کتاب و رمان است.
7- لی هان کیونگ با ضریب هوشی 177، ملیت : کره جنوبی. لی از شهر دائه جون کره جنوبی در حال حاضر دانشجوی پزشکی است. این نابغه 27 ساله عضو دستکم پنج انجمن ضریب هوشی از جمله منسای کره و انجمن ضریب هوشی بالای
OLYMPIQاست.
6- تیم رابرتس با ضریب هوشی 178، ملیت: استرالیایی. رابرتس استاد و رئیس بخش علوم رایانه در دانشگاه کوئینزلند مرکزی در استرالیا است. وی علاقمند به تدریس سیستم های عامل، هوش مصنوعی و برنامه نویسی است و پیش از روی آوردن به تدریس، مشاور نرم افزار بوده است.5- پاتریک زیمرشید با ضریب هوشی 178، ملیت: آلمانی. این نابغه 30 ساله که در سن 18 سالگی از مدرسه اخراج شد اکنون دانشجوی فلسفه و علوم سیاسی دانشگاه فناوری دارمستات است.
4- کنت فرل با ضریب هوشی 190، ملیت: آمریکایی. فرل، فیزیکدان و عضو چندین انجمن ضریب هوشی است. این نابغه 52 ساله می گوید آزمون های ضریب هوشی یک سرگرمی جذاب طی پنج سال اخیر برای او بوده است.
3- میسلاو پرداویچ با ضریب 192، ملیت: کروات. این استاد 45 ساله ریاضی در شهر زاگرب، مالک و مدیر یک شرکت تجاری کوچک نیز هست. پرداویچ بنیانگذار و رئیس انجمن نخبگان GenerIQ society است که ایویچ و فرل در آن عضویت دارند. وی علاقمند به موسیقی، فیلم و کتاب است.
2- ریک روسنر با ضریب هوشی 192، ملیت: آمریکایی. دومین مرد باهوش و نابغه جهان یکی از جالب ترین شخصیت های این فهرست را دارد. وی نویسنده چندین برنامه تلویزیونی است و در مسابقه "چه کسی می خواهد یک میلیونر شود؟" حضور داشت.
1- دکتر اوانگلویس کاتسیولیس با ضریب هوشی 198، ملیت: یونانی. باهوش ترین مرد جهان یک روانپزشک یونانی است که در فلسفه، تحقیقات فناوری پزشکی و داروسازی روانپزشکی نیز تحصیل کرده است. این نابغه 36 ساله از نقاشی، سفر و شنا لذت می برد.
برچسبها: 16نابغه با ضریب هوشی بالا
سعی کنید این سوالات را در انتهای هر روز از خودتان بپرسید. اینکار به شما کمک میکند فردی بهتر و موفقتر شوید.
1 - بهترین اتفاقی که امروز برایم افتاد چه بود؟
چه اتفاقی باعث شد احساس غرور، شادی، یا قدرشناسی کنید؟ آیا امروز حتی برای لحظهای احساس لذت و موفقیت کردید؟
برای لحظهای دوباره آن احساس را در خودتان زنده کنید. ما به لحظات این چنینی بیشتری در زندگیمان نیاز داریم، به همین خاطر بهتر است که به چیزهای مثبت فکر کنیم. خیلی وقتها اتفاقات خوب را نادیده میگیریم. اما نباید اینطور باشد، باید از آنها نهایت لذت را برده و قدردانشان باشیم. این سوال کمک میکند، مثبت، شاد و قدرشناس باشیم.
2 - چه کاری را میتوانستم بهتر انجام دهم؟
از تجربیات امروزتان چه درسی میتوانید بگیرید؟ چه اشتباهی مرتکب شدید که باید در آینده از آن جلوگیری کنید؟ چطور میتوانستید یک موقعیت گفتگو را بهتر انجام دهید؟ به راههایی فکر کنید که این مسئله را در آینده بهبود بخشید.
3 - مهمترین کاری که فردا باید انجام دهم چیست؟
کدام کار است که به تنهایی اهمیت زیادی دارد و تفاوت زیادی در روز من ایجاد خواهد کرد؟ اگر برنامه روزانه دارید، مطمئناً این کار باید در آن نوشته شده باشد و احتمالاً در راس آن لیست. به این فکر کنید که چطور اول صبح آن کار را به اتمام برسانید. این سوال کمکتان میکند روی کارهای مهم روزانه خود متمرکز شوید.
4 - چه کار جدیدی را فردا میتوانم امتحان کنم؟
زندگی سفری اکتشافی است. در هر سنی هم که باشیم، باید هر روز یک کار جدید را امتحان کنیم. فردا چه تجربه جدیدی میتوانید داشته باشید؟
5 - مهمترین فردی که در زندگی من وجود دارد کیست و چه کاری برای او انجام میدهم؟
روی کسی که دوست دارید ، همسرتان، فرزندتان، والدین یا هر کس دیگر متمرکز شوید. آیا به آنها گفتهاید یا نشان دادهاید که چقدر برایتان اهمیت دارند؟ فردا چه کاری میتوانید برای کمک کردن، شاد کردن و یا غافلگیر کردن آنها انجام دهید؟ ما خیلی وقتها آنقدر مشغول میشویم که عزیزانمان را فراموش میکنیم. این سوال باعث میشود دوباره به آنها بپردازید.
همین. 5 سوال ساده اما مهم که میتواند کمکتان کند زندگیتان را بهتر کنید. سعی کنید هر شب قبل از خواب این سوالات را از خودتان بپرسید.
منبع: مردمان
نظریه کالبرگ Kohlberg او برای استدلال اخلاقی سه سطح را نام برد:
اول:سطح اخلاقی پیش عرفی یا پیش قرار دادی(4 تا 10 سال)
دوم سطح اخلاق عرفی یا قراردادی(از 10 تا 13 سالگی)
سوم:سطح اخلاقی پس عرفی یا پس قراردادی(از 13 سالگی به بعد)
چکیده
این نبشتار نخست به تبیین اجمالی دیدگاه کالبرگ درباره نحوه تحوّل و رشد اخلاقی میپردازد و سپس نکاتی نقدآمیز را در بررسی دیدگاه او بیان میکند. هدف از پژوهش بررسی و نقد دیدگاه کالبرگ درباره رشد اخلاقی با توجه به دیدگاه اندیشمندان دیگر میباشد. کالبرگ در تبیین رشد اخلاقی همه افراد، دنبالهرو پیاژه است. دیدگاه پیاژه در زمره دیدگاههای شناختی قرار دارد و از این منظر، دیدگاه کالبرگ همانند دیدگاه اوست؛ اما تفاوتهای مهمی نیز با دیدگاه وی دارد. کالبرگ رشد اخلاقی را به سنین بالاتر از دوازده سالگی نیز سریان می دهد. وی رشد اخلاقی انسانها را در شش مرحله طبقهبندی میکند و رشد اخلاق را مترتب و موازی با رشد روانشناختی آنها میداند. این تبیین کالبرگ واکنشها و پیامدهای مختلفی در محافل علمی به دنبال داشته است. از جمله یافتههای پژوهش، نقدهایی است که در دیدگاه کالبرگ وجود دارد و به آنها کمتر توجه شده است.
کلیدواژه ها: رشد اخلاقی، تحوّل اخلاقی، رشد روانشناختی، استدلال اخلاقی، مراحل رشد اخلاقی، روانشناسی اخلاق، سطوح رشد اخلاقی.
مقدّمه
بحث درباره رشد اخلاقی و رابطه آن با رشد روانشناختی از پیشینه چندانی برخوردار نیست. نخستین اندیشمندی که به طور جدی به آن پرداخت پیاژه، روانشناس معروف، میباشد و پس از وی نیز کالبرگ مهمترین روانشناس در اینباره تلقّی میشود.
با توجه به اهمیت رشد اخلاقی و مراحلی که انسان در این موضوع طی میکند و اهمیت مراحل رشد در تربیت و تعلیم، ضرورت این بحث روشن میشود؛ به ویژه آنکه اندیشمندان و روانشناسانی که در این زمینه به بحث پرداختهاند از شهرت عام برخوردارند و دیدگاه کالبرگ مورد توجه همه روانشناسان پس از او قرار گرفته است. سؤالهای اصلی این مسئله سه پرسش ذیل است:
1. آیا مراحل عام و فراگیری از رشد روانشناختی وجود دارد؟ به تعبیر دیگر، آیا باورها، نگرشها، عواطف، شیوههای کنش متقابل، جهتگیریهای انگیزشی و مهارتهای شناختی عامی وجود دارد که ویژگی مشترک همه انسانها در مراحل گوناگون زندگیشان باشد؟ اگر پاسخ این پرسش مثبت باشد، در این صورت، بدان معناست که میتوان رشد روانشناختی همه انسانها را از منظر یکسانی ارزیابی کرد.
2. آیا مراحل عام و فراگیری از رشد اخلاقی وجود دارد؟ به تعبیر دیگر، آیا رشد اخلاقی درست برای همه انسانها یکسان است؟ آیا میتوان گفت باورهای اخلاقی، ارزشها، قضاوتها و رفتارهایی هستند که ویژگی همه انسانها در مراحل گوناگون زندگیشان است؟ پاسخ مثبت به این پرسش نیز بدان معناست که میتوان رشد اخلاقی همه انسانها را از منظر یکسانی ارزیابی کرد.
3. در صورتی که پاسخ دو پرسش مزبور مثبت باشد،
آیا این دو رشد عام روانشناختی و اخلاقی با یکدیگر ارتباط اساسی دارند یا خیر؟
لارنس کالبرگ شاخصترین اندیشمندی است که پاسخ هر سه پرسش فوق را مثبت میداند. البته در اینجا مجال مقایسه دیدگاه وی با دیدگاه اندیشمندان اسلامی یا دیدگاه برآمده از منظر اسلام نیست؛ از اینرو، در مقاله حاضر2 دیدگاه وی را تبیین و بررسی خواهیم کرد و مقایسه مزبور را به مجال دیگری موکول میکنیم.
تبیین نظریه کالبرگ درباره رشد اخلاقی
کالبرگ ـ در واقع ـ در نظریه خود دنبالهرو نظریه پیاژه است.3 وی با اینکه تغییرات عمدهای در دیدگاه پیاژهاعمال کرد و در مورد مراحل رشد اخلاقی طرحی را ارائه داد که جدید بود، اما چارچوبی که به آن پایبند است همان چارچوب نظریه شناختی است. وی مرحلهای بودن رشد اخلاقی را میپذیرد، اما تأکید میکند که رشد اخلاقی پس از سن دوازده سالگی نیز ادامه مییابد. وی اخلاق را به مفهوم «عدالت» پیوند میزند و آن را با همین مفهوم تبیین میکند.4 از نظر او، قضاوتهای اخلاقی کودکان ونوجوانان دربردارنده برداشتهای متفاوتی از عدالت است. وانگهی، در سطوح گوناگون از رشد روانشناختی درک کودکان و نوجوانان از عدالت تفاوت مییابد و بالاترین سطح آن این است که آنها به حقوق مساوی و عام برای همه مردم و تحقق ارزشهای انسانی عام دست مییابند.5
از نظر کالبرگ، رشد اخلاقی دارای مراحل مشخص و قطعی است و علاوه بر آن، میان رشد اخلاقی و رشد روانشناختی درجهای از همسانی برقرار است. وی تأکید میکند که به دنبال رشد روانشناختی، که در زمینه مهارتهای شناختی به دست میآید، رشد اخلاقی محقق میشود.
مقصود از مهارتهای شناختی، اموری نظیر امور ذیل است: مهارتهای استدلالی خاص، تفکر منطقی و انتزاعی، توانایی تخیلی و توانایی دستهبندیهای مفهومی عمده (نظیر دستهبندی شن و حیوان در دو مقوله جدای اخلاقی) و نیز توانایی تفکیک آزار و اذیت اتفاقی و غیر عمدی و آزار و اذیت عمدی و آگاهانه.
کالبرگ بر آن است که رشد اخلاقی دارای سه سطح است6 که هر یک از این سه سطح دو مرحله دارد.بدینسان، به طور کلی، شش مرحله در رشد اخلاقی انسانها وجود دارد. از نظر او، این مراحل بدون هیچگونه تغییری در پی یکدیگر میآیند؛ بدین معنا که هر فردی بدون هیچگونه گریزی از یک مرحله به مرحله بعدی حرکت میکند.7 نکتهای که نباید از نظر دور داشت ایناست که وی مدعی نیست که همه انسانها ناگزیر باید به بالاترینمرحله (مرحلهششم) برسند؛ درواقع،ممکن است فرد در مرحله چهار یا پنج باقی بماند. آنچه که وی ادعا میکند این است که شخص برایدستیابیبه مرحله شش باید هر یک از مراحل پیشین را پشت سر بگذارد و این کار نیز به نحوی پیاپی و مرحله به مرحله انجام میپذیرد.
مراحل رشد اخلاقی
از نظر کالبرگ مراحل رشد اخلاقی به صورت ذیل تحقق میپذیرد:
الف. سطح اخلاق پیش قراردادی8
کودک در این سطح رفتارهای خود را بر اساس پیامدهای مادی آن (تشویق و تنبیه) و یا قدرت کسانی که قوانین را برایش وضع میکنند (مثلاً پدر و مادر) تنظیم میکند. اخلاق در این دوره هنوز درونی و نهادینه نشده است و در واقع، معیارهای اخلاقی به گونهای حقیقی برای او وجود ندارد. این سطح خود دارای دو مرحله است:
مرحله 1. مرحله مجازات و اطاعت: در این مرحله، کودک اخلاق خود را بر تنبیه و اطاعت مبتنی میکند و به دلیل اجتناب از مجازات اطاعت میکند؛ از اینرو، تنها دلیل او برای انجام کار درست دوری جستن از مجازات است و دلمشغولیها و منافع دیگران برایش اهمیتی ندارد؛ مگر آنکه در رفاه وی تأثیرگذار باشند.
مرحله 2. مرحله تبادل و هدف ابزاری فردی (مرحله اخلاق ابزارگونه نسبی و لذتگرایی نسبی): هدف فرد در این مرحله انجام چیزی است که برای پیشبرد منافع خودش میتواند انجام دهد. کار درست از نظر او جلب منافع خود است و تنها دلیل او برای انجام کار درست ارتقای منافع خویش است. ویژگی بارز اخلاق فرد در این مرحله لذتگرایی و لذتطلبی اوست و پذیرش برخی از مقرّرات اخلاقی خاص عمدتا به دلیل پاداشها و منافعی است که از انجام آنها انتظار دارد؛ از اینرو، همه چیز را به نحوی نسبی و در نسبت با جلب منافع خود مینگرد.
ب. سطح اخلاق قراردادی9
رفتار فرد در این سطح برای سازگاری و هماهنگ شدن با نظم اجتماعی است. از اینرو، اخلاق او از تمایلی سرچشمه میگیرد که وی برای حفظ و نگهداری این نظم دارد. در این مرحله نیز معیارهای اخلاقی هنوز درونی و نهادینه نشده است. دو مرحله این سطح عبارتند از:
مرحله 3. مرحله سازگاری، ارتباطات و انتظارات فیمابینی متقابل: در این مرحله، انتظارات دیگران برای فرد اهمیت پیدا میکند. دلمشغولیهای اطرافیان ممکن است بر منافع او اولویت یابد. در این مرحله، فرد قادر است که خود را در جایگاه دیگران قرار دهد؛ از اینرو، میتواند در قضاوتهای اخلاقی خود احساسات دیگران را در نظر بگیرد. در نتیجه، فرد به دنبال سازگاری و هماهنگی با معیارهای اخلاقی دوستان یا اعضای خانواده است. به تعبیر کالبرگ، فرد سعی میکند برای جلب انتظارات دیگران پسر خوب و دختر خوبی باشد.10 انجام کاردرست به معنای پیروی از انتظارات کسانی است که به وی نزدیکند؛ از اینرو، کار درست را به منظور آنکه مورد پذیرش آنها قرار گیرد انجام می دهد. در واقع، فرد در این مرحله بیشتر به جای کسب لذت مادی به دنبال لذت روانی، یعنی لذت از رضایت و خرسندی اطرافیان، است. میان نیت فرد و عمل او تفاوت مینهد و تنها ملاک او برای ارزیابی عمل نتایج و پیامدهای آن نیست.
مرحله 4. مرحله حفظ نظام اجتماعی و وجدان: این مرحله در واقع، مرحله اخلاق بر اساس قانون و نظم است و فرد در این مرحله پایبند به حفظ نهادهای اجتماعی خود است. انجام کار درست به معنای اجرای وظایف و الزامهای نهادی است. وی به این درک رسیده است که همه باید از یک نظام قانون اجتماعی پیروی کنند، وگرنه نظم جامعه برهم میخورد. برای او حفظ قانون مهمتر از هر چیز است؛ از اینرو، دلیل او برای رعایت قانون، نه هماهنگی و سازگاری با معیارهای فردی، بلکه حفظ نظم اجتماعی و هماهنگی با آن است.
ج. سطح اخلاق پساقراردادی و مبتنی بر اصول اخلاقی
در این سطح، اخلاق فراتر از قراردادهای اجتماعی میرود و بر اساس اصول عام و فراگیر مبتنی میشود. فرد تصمیمهای اخلاقی خود را مستقل از قدرت اطرافیان و پدر و مادر میگیرد و سرپیچی از اصول عام و جهانی باعث احساس گناه و محکومیت او میشود. دو مرحلهای که در این سطح مطرح هستند عبارتند از:
مرحله 5. مرحله حقوق پیشین و تعهد اجتماعی: در این مرحله، فرد منظر عقلیای میپذیرد که بر اساس آن ارزشها و حقوقی نظیر حق حیات و آزادی11 وجود دارند که اهمیت خود را مدیون نهادهای اجتماعی نیستند و باید در همه جوامع تأیید شوند. دلمشغولی فرد آن است که قوانین و وظایف ناظر به جامعه بر پایه آرمان بیشترین خیر برای بیشترین افراد مبتنی گردد. فرد به این دلیل کار درست را انجام می دهد که در مقام موجودی عاقل، مکلّف به وفاداری به احکامی است که شامل حق حیات و آزادی میگردد.میگنا دات آی آر.فرد در این مرحله، رفتاری را درست تلقّی میکند که در چارچوب حقوق عمومی افراد و بر پایه معیارهای پذیرفته شده بیشتر افراد جامعه انجام گرفته باشد. به دلیل آنکه قوانین اخلاقی در این مرحله نوعی تعهد و قرارداد اجتماعی محسوب میشوند، اگر افراد متوجه شوند که غیر از هنجارهای رایج در جامعه، هنجارهای دیگری وجود دارند که میتوانند برای بیشتر افراد جامعه مفید باشند، هنجارهای رایج قابل تغییر و اصلاح خواهند شد.
مرحله 6. مرحله اصول اخلاقی عام: در این مرحله، اصول اخلاقی عامی وجود دارد که بر همه الزامهای قانونی و نهادی ترجیح دارد. انجام کار درست به معنای عمل بر اساس این اصول عام است. فرد از آنرو کار درست را انجام می دهد که به منزله موجودی عاقل، ارزش این اصول را درک کرده است و خود را موظف به تبعیت از آنها میداند.
مهمترین ویژگی افراد قرار گرفته در این مرحله این است که از قابلیت شناختی (به تعبیر کالبرگ) برگشتپذیری12 برخوردارند. کالبرگ تأکید میکند کهقضاوتهای اخلاقی باید برگشتپذیر باشد؛ یعنی ما باید به گونهای باشیم که اگر در جایگاه و موقعیت کسانی قرار گرفتیم که مورد قضاوت ما قرار گرفتهاند، بتوانیم همان قضاوتها یا تصمیمهای خود را بپذیریم. همه کسانی که در مرحله شش قرار دارند میتوانند به توافق برسند؛ چراکه قضاوتهای آنها کاملاً برگشتپذیر است: آنها تا آنجا که ممکن است در مواردی که تعارضی پیش میآید، دیدگاه دیگران را نیز لحاظ میکنند؛ بدینسان، یک قضاوت اخلاقی کاملاً برگشتپذیر قضاوتی است که خودمحورانه نباشد.
بدینسان، برگشتپذیری از نظر کالبرگ توان ما برای همدلی با دیگران است و کاملترین و منطقیترین نمود آن در بستر تعامل اجتماعی تحقق مییابد. در این مرحله، عمل هرگز به عنوان ابزار تلقّی نمیشود، بلکه فینفسه «هدف» تلقّی میشود. البته مردم به ندرت به این مرحله میرسند.13
نکته دیگر آنکه کالبرگ گاه متذکر این نکته میشود که ممکن است برخی از مردم به مرحله بالاتر از مرحله شش، یعنی مرحله هفتمی هم برسند (مرحله اخلاق استعلایی یا اخلاق جهتگیری جهانی) که دین را به استدلال اخلاقی پیوند می دهد.14 اما به دلیل آنکه ویمشکل یافتن شواهد تجربی برای این مرحله و حتی مرحله شش دارد،15 تأکید میکند که بسیاری از ایننکات مربوط به مرحله هفت نظری است.16
کالبرگ برای آنکه از دلایل افراد در توجیه رفتارهای خود آگاه شود داستانها یا معماهایی را برای آنها مطرح میکرد که هر یک از آنها دربردارنده یک معمای اخلاقی بود. پس از طرح این داستانها، پرسشهایی را در مورد این معماها مطرح میکرد که فرد برای پاسخ به آنها ملزم به استدلال میشد و بدینسان، کالبرگ از استدلال وی به میزان رشد اخلاقی و مرحله اخلاقیاش پی میبرد. یکی از مشهورترین این معماها «معمای هاینز»17 است. براساس این معما، زنی بر اثر ابتلا به سرطان در حال مرگ است. دارویی وجود دارد که ممکن است وی را از مرگ نجات دهد؛ اما داروفروش در قبال پرداخت اندکی از آن هزینهای میطلبد که هم ده برابر هزینه تولید است و هم بسیار گران است که همسر او، هاینز، از پرداخت آن عاجز است. پس از آنکه تقاضاهای مکرّر او از داروفروش به نتیجه نمیرسد و از تهیه دارو ناامید میگردد، وارد فروشگاه میشود و داروی مزبور را سرقت میکند.
از نظر هاینز تنها افرادی که در مرحله شش هستند میتوانند به درستی به تحلیل موقعیت خود بپردازند؛ از اینرو، کالبرگ با در نظر گرفتن بالاترین مرحله رشد اخلاقی، یعنی مرحله شش، معتقد است که در اینجا هاینز کار درستی انجام داده است؛ زیرا حق حیات بسیار ارزشمندتر از حق مالکیت است. به تعبیر خود وی، «هر کس که ارزشهای حق حیات و حق مالکیت را درک کرده باشد، اذعان میکند که از نظر اخلاقی حق حیات بسیار مهمتر از حق مالکیت است.» مهمتر آنکه کالبرگ مدعی است که تنها کسانی که به مرحله شش رسیده باشند میتوانند به این استدلال پرداخته و این معضل را حل کنند؛ چراکه استدلال اخلاقی در مرحله پنج، هرچند وجود ارزشهای مستقل از جامعه را میپذیرد، نمیتواند به گونهای رضایتبخش به این مهم بپردازد؛ زیرا افراد در این مرحله، اخلاق را اساسا مبتنی بر توافق عقلانی برای تأمین بیشترین خیر برای بیشترین افراد میدانند و البته حق حیات را به منزله خیرهای مطلق و تغییرناپذیر تلقّی میکنند. از اینرو، این مرحله فاقد منابع لازم برای حل آن دسته از تعارضاتی است که بر اثر ادعاهای رقیب و میان ترجیح حق حیات یا آزادی پیش میآیند. استدلال افراد در مرحله چهار نیز از پرداختن به این مهم عاجزند؛ چراکه طبق اندیشه اخلاقی مرحله چهار، درست و نادرست صرفا اموری ناظر به قانوناند و قانون هم ممکن است اهمیت زندگی را به رسمیت بشناسد و ممکن است به امور نشناسد. مرحله یک تا سه نیز ـ در واقع ـ حتی نمیتواند این مسئله را اثبات کند که حق حیات باید محترم باشد. افراد در مرحله سه از درست و نادرست بر اساس انتظارات یکدیگر جانبداری میکنند. کسانی که در مرحله دو هستند معتقدند: انجام آنچه درست است فرع بر پیشبرد منافع است. کسانی هم که در مرحله یک هستند، صرفا دغدغه دوری از مجازات را دارند، و روشن است که در این سه مرحله، هرگز اهتمامی به حق حیات مطرح نیست.
همچنانکه از تأمّل در این تبیین برمیآید، از نظر کالبرگ انسانها زندگی خود را با منظری خودمدارانه آغاز میکنند و بر اثر تلاشی که برای حل تعارضات بسیار پیچیده زندگی انجام میدهند و نیز به دلیل قابلیتی که برای همدردی دارند، به رشد شناختی دست مییابند و از طریق این رشد اخلاقی از یک منظر اخلاقی دگرگرایانه یا دگرمحور برخوردار میشوند که همواره رو به گسترش است و به نمود کامل این منظر در مرحله ششم دست مییازد. برخی از اندیشمندان این نکته را شالوده دیدگاه کالبرگ دانستهاند.
کالبرگ بر آن است که رشد شناختی و اخلاقی به دلایل ذیل با یکدیگر برابرند:
1. تعارضات، بخش غیر قابل حذف از ساختار کنش و واکنشهای اجتماعی هستند.
2. توسل به اخلاق، در نهایت تنها راه مناسب برای حل این تعارضات میباشد.
3. به دلیل آنکه تعارضات به نحوی فزاینده مشکل و پیچیدهتر میشوند، برای حل این تعارضات، حرکت به مرحله بالاتر و در نتیجه، حرکت به سمت نوع رضایتبخشتری از استدلال اخلاقی ضروری و گریزناپذیر است.
از همین روست که از دید کالبرگ، استدلال اخلاقی در سطوح بالاتر به لحاظ اخلاقی رضایتبخشتر و به لحاظ شناختی یا ادراکی پیچیدهتر میشود. از نظر کالبرگ، هر یک ازمراحلبالاترنوعیرشدشناختی به دست می دهد که در واقع، پدیدآورنده نوعی رشد اخلاقی نیز هست.
در اینجا باید به چند نکته اساسی درباره دیدگاه کالبرگ توجه کرد:
1. کالبرگ بر آن نیست که همه افراد به مرحله شش میرسند؛ اساسا از نظر وی، بسیاری از مردم در مرحله چهار قرار دارند.
2. هرچند به نظر میرسد که کالبرگ رشد اخلاقی را به دنبال رشد روانشناختی میداند، اما وی معتقد است که توازی18 میان مراحل شناختی و اخلاقی مطلق و کاملنیست؛ چراکه خود وی تصریح میکند: شخصی که در مرحله ادراک خاصی است، ممکن است در اخلاق یک یا چند مرحله پایینتر باشد. او درباره مرحله شش مینویسد: «اما شاید کسانی که قادر به استدلال به این شیوه مورد نظر در مرحله شش هستند، نخواهند که همچون سقراط، لینکلن یا کینگ شهید شوند و در واقع، استدلال در مرحله پایینتر را ترجیح دهند.
3. تبیین کالبرگ از رشد اخلاقی درباره نظریههای اخلاقی بیطرف محسوب نمیشود. وی مینویسد: «مرحله شش درباره اخلاق، یک نظریه وظیفهگرایانه19است.» در حالی که در مرحله پنج به نظریه اخلاقی سودگرایانه میرسیم. و از آنرو که کالبرگ مدعی است هر مرحله بالاتر کاملتر از مرحله پایینتر است، نتیجه آن میشود که از نظر وی نظریه اخلاقی وظیفهگرایانه کاملتر از نظریه اخلاقی سودگرایانه است.
4. در مورد تفاوت مراحل ششگانه در تکامل اخلاقی باید گفت: از نظر کالبرگ، مهارتهای شناختی مرحله پنج و شش مضمون اخلاقی غنیای دارند که مراحل یک تا شش فاقد آن هستند. البته از میان این دو مرحله (پنج و شش)، مرحله شش بیش از مرحله پنج از غنای اخلاقی برخوردار است. افراد با تمرین و ممارست درمییابند که ارزشهای اخلاقی خاصی باید پذیرفته شوند؛ مثلاً، افراد در مرحله پنج میپذیرند که جامعه باید همیشه حق حیات و مالکیت را محترم شمارد و در مرحله شش میپذیرند که حق حیات بر حق مالکیت مقدم است. اما وی بر خلاف مرحله پنج و شش درباره مراحل پیش از آنها اساسا مدعی نیست که این مراحل از مضمون اخلاقی غنیای برخوردارند. از دید وی، هیچ مجموعه مشخصی از ارزشها وجود ندارد که پذیرش آنها مشخصه افراد در مراحل پیش از مرحله پنج و شش باشد. در واقع، افراد در مراحل یک تا چهار با همان شیوهای قابل شناساییاند که در قالب آن به ارزشهای اخلاقی مورد پذیرش خود رسیدهاند.
همچنانکه اشاره شد، از نظر کسانی که در مرحله چهار هستند، کار درست چیزی است که جامعه آن را خوب میداند، نه کم و نه بیش. از نظر کسانی که در مرحله سه میباشند کار درست چیزی است که گروهی که وی خود را با آن یکدل میداند آن را درست بداند. از نظر کسی که در مرحله دو قرار دارد کار درست آن است که باعث پیشبرد منافع خود وی باشد؛ هرچند که عمل وی توأم با این شناخت است که دیگران نیز دارای منافع خاص خود هستند. از نظر شخصی که در مرحله یک قرار دارد، انجام آنچه درست است، تنها به منظور دوری از مجازات میباشد. بدینسان، آنچه که اساسا در مرحله یک تا چهار داریم، عبارت است از سیر در امتدادی خاص؛ یعنی احساس یکدلی کردن با منافع و ارزشهای دیگران. در واقع، در هریک از مراحل بعدی رشد اخلاقی، فرد منافع خود را در پیوند با منافع حلقه بسیار گستردهای از مردم میبیند. در این مراحل، درباره اینکه منافع و ارزشها را میتوان با چه مقاصدی مبتنی ساخت یا چگونه رتبهبندی کرد مطلقا هیچگونه محدودیتی وجود ندارد. بدین ترتیب، از منظر مربوط به مرحله چهار، جامعهای که درصدد است یکنواختی و همگونی خود را به بهای زیان دیدن اقلیت گروههای قومی حفظ کند، به اندازه جامعهای خوب است که میکوشد با همه مردم فارغ از زمینه قومی آنها به نحوی مساوی برخورد کند. بنابراین، در هریک از دو جامعه، رشد اخلاقی درست برای کودکان این است که در مرحله چهار منافع و ارزشهای جامعه خود را بپذیرند؛ چراکه آنان به قدر کافی خود را با اعضای جامعه خود یکدل انگاشتهاند. اما با آغاز مرحله پنج، افراد دچار تغییر کیفی در ویژگی رشد اخلاقی میشوند. این تغییر نوع چندان جدیدتر و عمیقتری از یکدلی با دیگران نیست، بلکه قضاوت درباره محتوا و رتبه منافع و ارزشهاست. میتوان گفت: در حالی که حق حیات و آزادی در مراحل پایینتر قابل بحث بود، در مرحله پنج غیرقابل بحث و بیچون و چرا میگردد. رشد اخلاقی، برای نخستین بار دربردارنده یک عنصر انتقادی میشود و این عنصر به عنوان بعدی از ابعاد این رشد، در مرحله پنج ابزار لازم برای نقد کسانی میگردد که فرد خود را با آنان یکدل میبیند.
فرد در مرحله پنج به این عقیده میرسد که جامعهای که حق حیات را بپذیرد ولی آزادی عضوی از اعضای خود را محدود کند، جامعهای نکوهیده است. وی در این مرحله، این حکم را بدون توجه به تعداد اعضایی از جامعه که برخلاف وی میاندیشند انجام خواهد داد و بدینسان، شجاعت اخلاقی نیز پا به عرصه میگذارد؛ چراکه افراد در مرحله پنج، برخلاف کسانی که بیچون و چرا منظر اخلاقی جامعه را اقتباس کردهاند، هیچگونه دغدغهای ندارند و افرادی که حاضرند به عنوان کسانی شناخته شوند که باورهای اخلاقیای مغایر با باورهای اکثریت همشهریان خود دارند، حدی از شجاعت اخلاقی را بروز دادهاند. مثلاً، در جامعهای که معتقد به بردهداری است، اظهار عقیدهای مخالف با این کار نشاندهنده شجاعت فرد است. اما تفاوت مرحله پنج و شش به ویژه در دو امر است: نخست آنکه مهارتهای شناختی مرحله شش از محتوای غنیتری برخوردار است و از اینرو، منظر انتقادی وسیعتری را نتیجه می دهد و دیگر آنکه در مرحله شش شجاعت اخلاقی نیز کاملاً بروز مییابد. از اینرو، افراد در مرحله شش حاضرند به خاطر باورهای اخلاقی خود، دست از زندگیشان بشویند. اگر کسانی حاضر به چنین کاری نباشند، باید نتیجه گرفت که هنوز وارد مرحله شش نشدهاند. این نکته بیانگر آن است که از نظر کالبرگ شجاعت از نقش محوریتری در رشد اخلاقی برخوردار است.
نقد
نحوه تبیینی که کالبرگ از رشد اخلاقی انسانها ارائه کرد، پیامدهای گوناگونی را در محافل علمی به دنبال آورد. در اینجا به برخی از نکاتی اشاره میکنیم که در واقع نقدی بر دیدگاه کالبرگ میباشد:
1. به نظر میرسد در انتقال از مرحله پنج به مرحله شش دو چیز به طور مساوی مهم است: الف. رشد مهارتهای شناختی لازم؛ ب. اکتساب ساختار انگیزشی خاصی برای برخورداری از شجاعت دفاع از باورهای خویش، حتی در صورتی که مستلزم به خطر افتادن زندگی باشد و کالبرگ بنا به اعتراف خود، هرگز نمیتواند ادعا کند که امر اول مستلزم دومی است؛ چراکه وی میپذیرد ممکن است افراد قادر به استدلال در مرحله شش باشند، اما استدلال در مرحله پایینتر را ترجیح دهند. خود کالبرگ در اینباره مینویسد: «شاید کسانی که قادر به استدلال به شیوه مورد نظر در مرحله شش هستند، نخواهند همچون سقراط یا لینکلن یا کینگ در راه عقیده خود شهید شوند و ترجیح دهند که در سطح پایینتری به استدلال بپردازند.» از اینرو، پرسشی که مطرح میشود این است که افراد چگونه واجد شجاعت موردنظر در مرحله شش میشوند؟ متأسفانه کالبرگ پاسخی به این پرسش بسیار مهم نمی دهد و این نقدی است که بر وی وارد است.
2. کالبرگ هیچگونه دلیلی ارائه نمیکند که چرا نظریه اخلاقی وظیفهگرایی، به لحاظ شناختی کاملتر از سودگرایی است.20
3. از نظر کالبرگ،21 و اساسا از منظر هر نظریه شناختی، رشد و تحوّل اخلاقی در جوامع گوناگون از توالی منظم و مشخصی برخوردار است. به تعبیر دیگر، این رشد با تغییر جوامع تغییری نمیکند و در همه جوامع از همین مراحل برخوردار است. اما پژوهشهایی که در اینباره صورت گرفته است بیانگر این واقعیت است که هرچند توالی مراحل رشد اخلاقی کودکان و نوجوانان در همه جوامع و فرهنگها ثابت و تغییرناپذیر است، تسریع یا تأخیر در چگونگی دستیابی کودکان به این مراحل بر اساس قابلیتها و تفاوتهای فردی و بر اساس ویژگیهای فرهنگی و اجتماعی قابل تغییر است.
4. یکی دیگر از محدودیتهای پژوهش وی22 ایناست که وی در تحقیقات خود بیشتر بر بررسی تحول اخلاقی پسران متمرکز بوده است. برخی از پژوهشهای صورت گرفته در مورد رشد اخلاقی دختران نشاندهنده الگوهایی متفاوت از چیزی است که مورد نظر کالبرگ است؛ به این معنا که رشد اخلاقی پسران بیشتر بر مفهوم عدالت و درونی شدن آن متمرکز است، اما دختران عمدتا به مراقبت از دیگران و مسئولیتپذیری توجه دارند. از نظر گیلیگان (1982) و گیلیگان و آتانوسی (1988)، پسران بیشتر بر حقوق فردی افراد تأکید دارند، ولی استدلالهای اخلاقیای که دختران ارائه میکنند عمدتا متمرکز بر مسئولیتپذیری در برابر دیگران است. از همینرو،دختراندرپاسخگوییبه معماهایاخلاقی، عمدتا بر رعایت حال دیگران و فداکاری تأکید کردهاند و نه بر حقوق افراد و احترام به قانون که مورد توجه پسران است.
5. یکی از نقدهایی که بر کالبرگ وارد است مربوط به پایه بودن مفهوم عدالت در رشد تکاملی اخلاق است. برخی از محققان گفتهاند: این تأکید او بر عدالت و نه سایر ارزشهایاخلاقی، از اینرو، مورد اشکال است که ممکن استجوامعیباشندکهبرسایرارزشهاتأکیدکنندونهعدالت.23
6. همچنانکه سراسر دیدگاه کالبرگ نشان می دهد، رفتار اخلاقی پیوند ناگسستنی با استدلال اخلاقی دارد؛24 اما این امر جای تأمّل دارد؛ چراکه تحقیقات برخی از محققان نشاندهنده آن است که ممکن است کودکان در سنین مختلف یاد بگیرند که چیزهایی را در مورد تصمیمهای اخلاقی خود بگویند ولی آنچه که آنها انجام میدهند متفاوت از گفتارشان باشد.
7. یکی از اموری که در قضاوتهای اخلاقی از اهمیت خاصی برخوردار است، توجه به موقعیتهای مختلف افراد است. تحقیقات نشان می دهد که پاسخ افراد به موقعیتهای گوناگون، متنوع و متفاوت است و حتی در تفسیر عناصر یک موقعیت خاص نیز قضاوتهای اخلاقی متفاوتی به کار گرفته میشود. نظریهپردازان شناختی ـ اجتماعی نیز به نظریه کالبرگ دیدی انتقادی داشتهاند. این روانشناسان معتقدند که کالبرگ در کنار سایر انتقادهایی که بر وی وارد است، تأکید اندکی بر رفتار فرد در موقعیتهای مختلف و گوناگون میکند و رفتار افراد را در همه موقعیتها یکسان میانگارد.25
جمع بندی
همچنانکه دیدیم، کالبرگ میان رشد اخلاقی و رشد روانشناختی پیوند می دهد. همچنین رشد روانشناختی را دارای مراحل عام و فراگیری میداند که درباره همه انسانها به طور یکسان قابل اطلاق است. علاوه بر این، رشد اخلاقی انسانها نیز از مراحل عام و فراگیری برخوردار است که میتوان در همه انسانها به یک میزان تطبیق کرد. کالبرگ میان مراحل رشد روانشناختی و رشد اخلاقی ارتباط وثیقی برقرار کرده، با ترسیم مراحل و سطوح مختلف به تبیین این ارتباط میپردازد. و البته چنانکه ذکر شد، این دیدگاه وی، مورد بررسی و نقد روانشناسان و فیلسوفان اخلاق قرار گرفته است.
--------------------------------------------------------------------------------
پى نوشت ها
1- دانش آموخته حوزه علمیه و دانشجوى دکترى فلسفه دین.
2ـ براى بررسى بیشتر و آشنایى بیشتر با منابع این بحث ر.ک. منصور نصیرى، جستارهایى در روانشناسى اخلاق، 1384.
3- See: William C. Crain, Theories of Development, 2Rev Ed, 1985, p. 52;
براى بررسى بیشتر نظریه پیاژه ر. ک. در دفاع از پیاژه، تألیف و ترجمه پرویز شریفى درآمدى، 1385، ص 55ـ120.
4- See: Lawrence, Kohlberg, "The Development of Modes of Thinking and Choices in Years 10 to 16". Ph. D. dissertation, University of Chicago, 1985, p. 57.
5ـ پروین کدیور، روانشناسى اخلاق، 1378، ص 43ـ44.
6- See Lawrence Kohlberg, "The Claim to Moral Adequacy of a Highest Stage of Moral Judgment", Journal of Philosophy 70 (Septamber 1973), pp. 464-630.
7- See: Lawrence Kohlberg, From Is to Ought: How to Commit the Naturalistic Fallacy and Get Away with It in the Study of Morla Development, 1971, p. 102 / Lawrence Kohlberg; T. Likona, ed., "Moral Stages and moralization: The congnitive-developmental approach", Moral Kewelopment and Behavior, Theory Research and Social Issues, 1976, pp. 43-44.
8- preconventional.
9- conventional.
10- William C. Kohlberg, "The Claim to Moral Adequacy of a Highest Stage of Moral Judgment", Journal of Philosophy 70, pp. 630-464.
11ـ مقصود از حق حیات حقى است که هر انسان براى زیستن و زنده ماندن دارد. همه انسانها به طور یکسان از حق زیستن و زنده ماندن برخوردارند و هیچ کس نباید این حق را از دیگرى سلب کند.
12- reversibility.
13-See: Anne Colby; Gibbs, J, Lieberman, M, and Kohlberg, L, A Longitudinal Study of Moral Judgmint: A Monograph for the Society of Research in Child Development, 1983, p. 108.
14- See: Power, Clark; Lawrence Kohlberg, ed. "Moral Development, Religious Thinking, and the Question of a Seventh Stage", Essays on Moral Development, 1981, p. 121.
15- Ibid.
16- Lawrence Kohlberg, Essays on Moral Development, vl.1.: The Philosophy of Moral development, 1981, p. 125.
17- Heinz dilemma.
18- parallelism.
19- deontological theory.
20- Thomas, Laurence, "Morality and Psychologicsl Development" in: A companion to Ethicsd, edited by Peter Singer, p. 98.
21ـ ر.ک. پروین کدیور، روانشناسى اخلاق، ص 98.
22- See: Gilligan Carol, "In a Different Voice: Women"s Conceptions of Self and Morality", Havards Educational Review 47 (4), 1977.
23- See: "Kohlberg"s stages of moral development" wikipedia, the free encyclopedia. htm.
24ـ ر.ک. همان، ص 99.
25ـ همان، ص 100.
برچسبها: Lawrence Kohlberg