بازدید امروز: 343
بازدید دیروز: 321
کل بازدیدها: 2260261
نقاشیهای فرافکن
آزمون های نقاشی ابتدا در اوایل قرن بیستم تنها برای برآورد توانایی های شناختی کودکان پدید آمدند ولی به تدریج به حوزه مشکلات عاطفی و تفسیر شخصیت نیز کشیده شدند و به ویژه در دهه 1950 که نظریه روانکاوی بر روانشناسی بالینی غالب بود، رواج زیادی یافتند. اما ازدهه 1970 به دلیل ضعف روایی (اعتبار)، کاهش اعتقاد به نظریه روانکاوی، تاکید بیشتر بر تعیین کننده های موقعیتی رفتار، و مقرون به صرفه نبودن این آزمون ها، کاربرد آنها کاهش یافت. ولی هنوز هم این فنون به خاطر ماهیت جذاب خود و مبتنی بودن بر تصورات عامه (common sense) متداول هستند. با این حال همچون سایر آزمون های فرافکن انتقادات جدی ای بر آنها وارد است.
تحقیقات نشان داده تفسیر متخصصان بالینی از نقاشی ها بر مبنای قضاوت های شهودیشان صورت می گیرد نه بر مبنای نتایج تحقیقات معتبر یا حتی آموزشی که در این زمینه دیده اند؛ و در موارد زیادی تفسیر آنها تابع همبستگی های فریبنده(ظاهری وخیالی) است. تحلیل های دقیق روان سنجی نشان داده اند این آزمون ها شاخص هایی معتبر(روا) و پایا(قابل اعتماد) برای سنجش شخصیت با تشخیص روشن اختلال های روانی نیستند. تقیقات نشان داده این نقاشی ها بیشتر یادگیری ها و تجارب اخیر و حالات موقعیتی آزمودنی را منعکس می کند تا خصوصیت عمقی و ثابت شخصیت وی را. این آزمون ها هیچ گونه روش تفسیر یا نمره گذاری مشخص و مورد توافق اکثریت ندارند و روش های اجرای آنها بسیار متفاوت است. به علاوه این آزمونها یا فاقد نرم و هنجار هستند یا اگر هم هنجاری داشته باشند، این هنجار با ضوابط روان سنجی و شیوه های مناسب تدوین نشده است. حتی عنوان شده است کتاب های راهنمای تفسیر این آزمونها در واقع فهرست هایی از فرضیه های بدون پایه تجربی اند که فقدان اعتبار بسیاری از آنها به وضوح اثبات شده است (تنها برای مثال در مورد نقاشی آدمک، تفاسیر مربوط به شکل سر، اندازه سر، صورت، بیان های چهره ای، مو، اجزای صورت (چشم ها، گوش ها، لب ها، بینی)، گردن، اعضای بیرونی تنه (بازوها، دست ها ، ساق پا، پنجه، انگشتان) ،تنه، شانه ها، شاخص های کالبد شناختی (غدد داخلی، دستگاه های تناسلی)، باسن، خط کمرو اجزای لباس (دکمه ها، گوشواره ها، پاشنه ها، کمربند) در تحقیقات مورد تایید واقع نشده اند!!). پژوهش هایی نیز که بعضی فرضیات این فنون را تایید کرده اند دارای نواقصی از قبیل در نظر نگرفتن سطح پایه و نتیجه گیری های ذهنی بر مبنای استنباط های دلبخواهی، می باشند. گذشته از اینها، این روش ها برای پیشبینی رفتار آزمودنی نیز مفید نیستند که از نظر برخی مغایر با هدف آزمون است.
این مشکلات و مشکلات دیگری که شرح آنها در این مختصر نمی گنجد منجر شده است حتی بعضی از طرفداران آزمونهای فرافکن (کلاپفر و تالبی،1976) هم پیشنهاد کنند نقاشی های فرافکن به جای آنکه آزمون تلقی شوند بهتر است به عنوان روشی برای شناخت مراجع از طریق تعامل با او به بهانه نقاشی، مورد استفاده قرار گیرند. برخی دیگر(کاهیل،1984) نیز این روش ها را تنها تخته شیرجه ای برای ایجاد ارتباط با بیمار و بهانه ای برای بازکردن سر صحبت و بحث با او دانسته اند و استفاده از آنها را به عنوان ابزاری علمی بیهوده دانسته اند.
در پایان باید اشاره شود به دلیل فقدان روایی و پایایی و استاندارد نبودن روشهای فرافکن، امروزه بجای نام آزمون (تست) از لفظ فن (تکنیک) برای این روش ها استفاده می شود.