بازدید امروز: 144
بازدید دیروز: 77
کل بازدیدها: 2259741
فروید در جریان درمان بیماران خود مشاهده کرد که گفته های اکثر آنان غیر منطقی و کم بیش خارج از شرایط زمانی و مکانی شخصیت آنهاست. فروید به این نتیجه رسید که این افکار نمی تواند از آگاهی بیاد و فکرمی کرد باید آگاهی داری چندین سطح باشه هشیار،نیمه هشیار،ناهشیاربرای درک این موضوع یک مثال میشه زد؛دریک فضای تاریک اگر یک شمع روشن کنیم از نظر تاریکی و روشنایی سه منطقه خواهیم داشت؛منطقه روشن، منطقه تاریک، ومنطقه نیمه تاریک .در منطقه روشن می بینیم درک می کنیم درمنطقه تاریک آنچه که هستنمی بینیم درک نمی کنیم ودر منطقه تاریک وروشن چیزهای می بینیم که صراحت ندارن یعنی مطمئن نیستیم.به نظر فروید منطقه تاریک خالی نیست درسته که چیزی نمی بینیم ولی ندیدن دلیل نبودن نیست نه تنها خالی نیست بلکه پر از هزاران آرزوی به ثمر نرسیده وصدها هزار خاطره وحوادث فراموش شده که از دنیای آگاه به دنیای ناخوادگاه سرکوب شده ولی از بین نرفته این امیال و آرزوهای به ثمر نرسیده،این ناکامی های از یاد رفته،خواه بر اثر فشار قیود و مقرارات اجتماعی و خواه به سبب عدم امکان تحقق ، از شعور روشن خارج ودرشعورتاریک یا به بیانی قبرستان آمال زنده به گور ما انبار می شود.قبرستان شعور تاریک و خموش است ولی غیر فعال نیست این نیروی سرکوب شده هیچ زمانی فراموش نمی شود و هرلحظه آماده تجلی است و به انواع مختلف در زندگی روز مره خود نمایی می کند.گاهی به شکل فراموشیها زمانی به شکل خطا های لفظی یا اشتباهات کتبی،و در بعضی موارد بیماری های عصبی یا روانی آشکار می شود.
فروید برای راه یافتن به ناخودآگاه از تعبیر رویاها استفاده می کرد یعنی رویاها گوشه های از ناخودآگاه ما رو در بر داره همچین میشه برای ورود به ناخوآگاه به افکار سرکوب شده و خاطره های واپس زده فکر کرد.در هر صورت حرف زدن ما،کنایه ها،متلک ها،رویاها،خاطرات،خواب ها به ناخودآگها ارتباط های دراند.
سازمان شخصیتی دیگر از نظر فروید نهاد من و من برتر
نهاد ؛بزرگترین بخش سازمان روانی شخصیت که شامل کلیه غرایز و انگیزه های ابتدای بشر وبه طور کلی طالب لذت ودوری ازدرد نهاد خواستار لذت از هر نوع سیری ناپذیر طوری که نهاد رو به جنبه حیوانی بشر تشبیه کردن نهاد نه منطق سرش میشه نه استدلال از همون روز تولد وجود داره نهاد در سطح ناخودآگاه عمل می کنه.
من؛ به تدریج که کودک رشد میکنه و خواه یا ناخواه باواقعیت محیط روبه رو میشه برای ارضای نهاد راهی نیست جز قبول شرایط محیطی و اجتماعی و در سنین 1تا 2سالگی جزءدیگر شخصیت یعنی من به وجود میاد نهاد از دنیای خارج بی اطلاع اما من چون با محیط ارتباط داره و از خود محیط و قوانین جامع به وجود اومده حقایق زندگی رو درک میکنه و با ورد ممنوع ها آشنایی داره بنابراین به ارضای نیازها به صورت منطقی و اجتماعی برخورد میکنه.من از وسایل خاصی تشکیل شده تکلم،تحرک،تماس....فروید به مجموعه آنها من میگه این بخش از شخصیت جنبه آگاهانه داره و در حقیقت هسته مرکزی شخصیت و به منزله قوه مجریه میمونه که به تدریج شکل میگره و نمو پیدا می کنه هنگامی که من نتواند با تعارض ها کنار بیاد می گوییم من در هماهنگ کردن تعارض ها شکست خورده و این اساس ((نوروز)) است.
من در مبارزه خود با نهاد با من برتر همکاری می کند و درعین حال اغلب قربانی تجاوز من برتر می شود من مجبور به اطاعت از سه عامل:جهان خارجی،نهاد،و خشونت من برتر او را تهدید می کند پس من منبع اضطراب هست هنگامی که من در عمل سازندگی خودش شکست میخوره به مکانیزمهای دفاعی متوسل میشه تمام این مکانیزمهای دفاعی توسط افراد بهنجارمورداستفاده قرار میگره ولی در شرایط نوروتیک و پسیکوتیک با شدت بیشتر به کار می رود این مکانیزمها به طور کامل بیان میشه اگه عمری بود!
من برتر:من برتر آخرین مرحله تکامل روان ومظهر قانون اجتماع ودر حقیقت همان قسمت اخلاقی وقضایی شخصیت ماست این قسمت از شخصیت متوجه ایده آلهای اخلاقی ومدافعی سرخت برای قوانین و مقرارات اجتماعی ومانع بزرگی در راه تحقق انگیزه های نهاد است.
من همیشه نیروی خود را از نهاد می گیرد و از لحاظ اخلاقی توسط من برتر بازرسی و کنترل می شود نهاد می خواهد و من برتر نمی خواهد به عبارتی بین کوشش های نهاد و بازرسیهایاخلاقی من برتر کشککش ومنازعه دایمی در جریان است و در این میان من نقش میانجی گری را به عهده دارد فروید در کتاب ارزنده خود من و نهاد من راتحت نظارت من برتر قرار می دهد و می نویسد که من برتردر مبارزه با کشاکش بین من و نهاد من را یاری می دهد تابرنهاد فایق آید اما جز یاری کردن وظیفه دیگر من برتر نظارت بر اعمال من است تا تحت تاثیر نیرنگها وتمهیدات گوناگون نهاد قرار نگیرد(فروید 1937)
فرق بین من برتر و جدان اخلاقی از اونجا ناشی میشه که من برتر در روان ناخودآگاه کنترل کششها و خیالبافیها واوهام را دردست می گیرد در حالی که وجدان اخلاقی در شعور آگاه شکل می گیرد.
حالا این سوال پیش میاد که اگر من برتر سعی می کنه نهاد رفتاری خلاف قانون و عرف جامعه انجام نده پس چرا با انسان های برخورد می کنیم که گویی هیج وجدانی ندارن به هیچ اصول اخلاقی پایبند نیست حتی حاضرن انسانی رو برای منافع خودشون بکشن بله درست حدس زدید من برتر باید یاد گرفته بشه در واقع من و من برتر از اجتماعی که زندگی می کنیم به دست میاد نقش پدر و مادر درشکل گیری من برتر مثال زدنی ست پس ممکنه در یک شخص هیچ گاه من برتر شکل نگیره و شایدم به صورت ناقص رشد کنه دلیل دیگه ای که میشه عنوان کردبعضی وقت ها من برتر از خودش سلب مسئولیت میکنه یعنی منابع قدرت خارجی حکومت دین قوانین جایگزین من برتر می شوند آدمی با اطاعت از دستورها خودش رو از کشمکش درونی آزاد احساس می کنه و اعمالی مثل کشتن به هنگام جنگ انجام می دهد و چون به نام جانشینان من برتر انجام میگره احساس شرمساری و ناراحتی در شخص ایجاد نمی کنه درصورتی که اگر من برتر واقعی در کار بود هرگز اجازه چنین اعمالی رو صادر نمی کردیا حداقل موجب شرمساری می شد!جا داره بازهم خاطر نشان کنیم نقش اولیاءدر شکل گیری من برتر داری اهمیت فراوان است.
مکتب روانکاوی امروزه با گذشت سالیان دراز و با به وجود اومدن مکتب های زیاد دیگه هنوز هم ابراز وجود می کنه ودر درمان بیماری های شخصیتی حرف برای گفتن داره در آپ بعدی با انواع مکانیزم های دفاعی که من برای جلوگیری از به خطر افتادن اصل خودش استفاده می کنه در خدمت دوستان هستم آشنایی با ویژگی های شخصیت و مکانیزم های دفاعی از شیرین ترین مباحث روانشناسی هست که دوست داشتم برای دوستام هرچند کوتاه بنویسم امیدوارم مفید واقع شده باشه.
http://persiandrive.com/292184