بازدید امروز: 451
بازدید دیروز: 522
کل بازدیدها: 2237451 سوالات ارشد آزاد،سوالات دکتری،سوالات بهداشت،سوالات سراسری،سوالات
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سوالات ارشد آزاد،سوالات دکتری،سوالات بهداشت،سوالات سراسری،سوالات

مرد موجودی عاشق قدرت است. مرد از این که قدرتمند باشد لذت میبرد. در آسمان اوج میگیرد و شما را نیز همراه خود بالا می برد. از اینکه توانا باشد یا احساس توانایی کند لذت میبرد. تا وقتی که مشغول کشتن این احساس در مردان هستید بدانید که تنها میتوانید خواب خوشبختی را ببینید. اگر قدرت مرد را نادیده بگیرید یا از آن انتقاد کنید بدانید که دیگر پری رویاهایش نخواهید بود. او دنبال کسی است که به قدرتهایش ایمان داشته باشد و حتی ضعفهایش را در جهت تقویت تواناییهایش مثبت جلوه دهد. پس بدانید که:


1- اگر خودتان دارای درآمد هستید، هرگز درآمد و پولتان را به رخ همسرتان نکشید.
حتی اگر درآمد بیشتری دارید هرگز به روی خودتان هم نیاورید. بگذارید همسرتان فکر کند که همه چیز در دست اوست و اداره امور خانه به دست قدرتنمد او شکل می گیرد.

2- مطلقا او را با کسی مقایسه نکنید.
شوهر خواهرم دو تا خانه دارد فلانی اینقدر درآمد دارد و تو مثل گداها هستی. اگر واقعا به بهبود اوضاع مالی فکر میکنید او را برای تلاش بیشتر تشویق کنید. انتقاد دشمن صمیمیت است.

3- تو بی عرضه ای یعنی فرو ریختن مرد.
یعنی به دست خود خانه را خراب کردن. هر مفهوم مشابه "تو بی عرضه ای" فاتحه ای بر صمیمیت و عشق متقابل مرد است.

4- شوهر خود را حلال مشکلات بدانید.
مشکل را به او بگویید و از او بخواهید آن را حل کند و تایید کنید که تنها او قادر به حل این مسئله است.

5- به مردان اندرز ندهید.
مردان دوست دارند که مشکلات را به تنهایی حل کنند و اگر به شما چیزی نمیگویند یعنی به تنهایی قادر است موضوع را حل کند و در صورت لزوم با شما در میان میگذارند. با نصیحت نکردن زندگی خود را عاشقانه کنید.

6- سکوت مردان را نشکنید.
این اشتباه خانمهاست که وقتی مرد ساکت است مدام به سمت آنها میروند و با آنها حرف میزنند. اگر او ساکت است به سکوت نیازمند است و احترام به این سکوت یعنی صمیمیت بیشتر. سکوت طولانی در زنان ممکن است به معنی آزرده خاطر بودن باشد اما در مردها این طور نیست.

7- به مردان فضا بدهید گاهی او را رها کنید تا با خود خلوت کند.
با دوستان به ورزش برود و به خانواده خود تنها سر بزند. مدام دنبال او نباشید. فضای رها شدن! این چیزی است که مردان گاهی به آن نیاز دارند. اگر به آنها این فضا را هدیه بدهید آنها نیز به شما عشق میورزند.

8-مرد دوست دارد که از او قدردانی شود.
تشکر به مرد قدرت پرواز میدهد. از هر کار کوچکی که برای شما انجام میدهد تشکر و قدر دانی کنید تا او نیز بی حساب به شما عشق بورزد.

9- مرد باید تایید شود.
تواناییهای مرد را تایید کنید و تاکید کنید او صاحب بهترین تواناییها و شایسته ترین همسر(شوهر) است.

10- او را مورد اطمینان قرار دهید.
به او اعتماد کنید و با اطمینان خاطر از اینکه او میتواند از عهده کارها بر آید شما میتوانید به راحتی بسیاری از کارها را به او بسپارید.

11- مردها را تشویق کنید.
مرد عاشق تشویق است. کف زدن ها را فراموش نمیکند. مرد، آفرین شما را تا عمر دارد به خاطر میسپارد. من نیز لبخند شما را بعد از اجرای این قوانین طلایی برای همیشه به خاطر دارم.

نکاتی که در بالا ذکر شد شاید در نگاه اول بسیار ساده و سطحی و بی اهمیت جلوه کند ولی باور کنید که با رعایت همین نکات ساده و البته بی هزینه بسیاری از مشکلات مربوط به نبود صمیمیت بین همسران حل می شود.

موارد بالا برای خانمها است. به همین صورت نکاتی هم وجود دارد که زیاد گفته و شنیده شده و آقایان باید آنها را رعایت کنند که با رعایت آنها از سوی آقایان و رعایت نکات بالا از سوی خانمها قطعا" صمیمیت در زندگی پر رنگ تر خواهد شد

 

مگر ما از زندگی چیزی جز صمیمیت و یکدلی و فضایی با عشق و محبت میخواهیم؟
مگر نه اینست که حتی آن کسی که بدنبال کسب ثروت است هدف نهایی اش رسیدن به آرامش است؟
پس چه بهتر که با تفاهم متقابل و صمیمیت و یکدلی، آرامش را به دلهای عاشق هدیه کنیم.

بر گرفته از وبلاگ ایمان یادگاریwww.imanyadegari.blogfa.com


نوشته شده در تاریخ شنبه 91/8/27 توسط 

 

بنام دوست که هرچه داریم از اوست

پروانه ی اشتغالِ گرایش­های محض روانشناسی:

برداشتی شخصی از چالش­ها و راهکارها

گاهی به عنوان معلم دانشگاه و گاهی در رابطه با نقش­هایی که در سازمان نظام  روانشناسی و مشاوره دارم (عضو شورای مرکزی و عضو کمیسیون روانشناسی)، از طرف همکاران ارجمند و دانشجویان گرامی از من در مورد مسایلی از حرفه سئوال­هایی پرسیده می­شود. شاید نوشتن متن زیر پوششی برای این امر است که نمی­توانم به پرسش­های این عزیزان، انفرادی و جدا جدا پاسخ بدهم. البته اعتراف می­کنم که فرصت را غنیمت شمرده علاوه بر برخی پرسش­های متداولِ اعضای حرفه، سئوال­هایی را نیز خودم مطرح و به آنها پاسخ می­دهم که تاکنون کسی از من نپرسیده است.

در یک روز پاییزی 1391، ساعت 9 صبحِ روز دوشنبه، با یک ساک در دست و تنی خسته از مسافرتِ دیشب، وارد ساختمانِ سازمان نظام روانشناسی و مشاوره می­شود. بعد از 13 ماه در نوبت بودن، هفته­ی گذشته به وی زنگ زده و گفته­اند که ساعت 10 صبح برای مصاحبه در کمیسیون روانشناسی در محل سازمان حاضر باشد. هنوز یک ساعتی باقی مانده است. خود را به طبقه­ی دوم می­رساند. افراد دیگری آنجا هستند که برای مصاحبه در کمیسیون­های مختلف حضور یافته­اند. هر کدام از حاضران، دو نفری یا سه نفری به صورتی جدی با هم بحث و گفتگو می­کنند. ولی او حوصله و توان مشارکت در این بحث­ها را ندارد. به محض اینکه یک صندلی خالی می­شود، جسم­اش را در صندلی رها می­کند و افکارش او را از هیاهو و صحبت­های حاضرین دور می­کند. او همیشه خواسته است فقط و فقط از رشته­­ی روانشناسی درآمد داشته باشد. طی سال گذشته تلاش­هایش برای داشتنِ شغل ثابت نتیجه نداده است. به واسطه­ی ارتباط­هایی که داشته گاهی سخنرانی­هایی را در مدارس و آموزش­هایی را در فرهنگ­سرای شهرداری شهر خود داشته است، چند واحدی در دانشگاه آزاد محل زندگی تدریس می­کند، دانشجویانی به وی استاد می­گویند ولی عایدی همه­ی این فعالیت­ها در حدی نیست که بتواند نام آن را یک درآمد بنامد و برای اینکه بتواند نزد دانشجویان به آراستگی ظاهر شود گاهی همچنان به درجه­ای به پدرش وابسته است و این رنجش می­دهد. به یادش می­آید که در درس روانشناسی رشد به دانشجویان مبحث هویت را تدریس کرده است و اینک از اینکه احساس می­کند خودش به عنوان یک کارشناس ارشد هنوز فرایند هویت را به طور تمام و کمال طی نکرده است، خنده­ی تلخی در چهره­اش ظاهر می­شود؛ چرا که اگر به عنوان بخشی از هویت از وی بپرسند شغل­اش چیست؟ پاسخ مشخصی نخواهد داشت. لحظه­ای به خود می­آید. نیم­نگاهی به اطراف می­اندازد. همه مشغول صحبت هستند و کسی به او توجهی ندارد. افکارش ادامه می­یابد امیدوار است که با موفقیت در مصاحبه­ی امروز و دریافت پروانه­ی اشتغال بتواند در یک مرکز روانشناسی و مشاوره، خدماتی را به مراجعان ارایه نماید. مثل هر امتحان یا مصاحبه­ای به درجه­ای مضطرب است ولی به مقالات و کارهای پژوهشی خود که نسخه­ای از آنها ساکش را سنگین کرده­اند فکر می­کند و این امر که رتبه­ی اول کارشناسی ارشد بوده است دلگرمش می­کند و از نگرانی­اش می­کاهد. لحظه­ای از افکارش دور می­شود و به مکالمه­های اطرافیان گوش می­دهد. یکی از حاضران سومین باری است که برای مصاحبه آمده است. او به بغل دستی می­گوید: "اینها در کمیسیون کاری با مقالات و فعالیت­های پژوهشی ندارند"... با شنیدن این جملات بازهم به فکر فرو می­رود: "نکنه من هم بار اول پذیرفته نشوم"، "نکنه مجبور بشم چند بار از خوزستان تا اینجا مسافرت کنم و دست خالی برگردم". بیم­ها به تدریج بر امیدها غلبه می­کنند.

بالاخره جلسه­ی کمیسیون شروع می­شود و نوبت وی فرا می­رسد. شش نفر از اعضای کمیسیون حضور دارند. یکی از اعضا که به نظر می­رسد رئیس باشد از او می­خواهد خودش را، تحصیلاتی که داشته است و تجارب حرفه­ای خود را معرفی کند. در ادامه اعضای کمیسیون سئوال­ها را شروع می­کنند ... و در نهایت رئیس کمیسیون می­گوید که ما جمع­بندی می­کنیم و نتیجه از طریق واحد صدور پروانه به شما اطلاع داده خواهد شد. اگرچه به او نگفته­اند که نتیجه چیست ولی به خوبی حدس می­زند که نتوانسته است نظر اعضای کمیسیون را تامین کند. او با چهره­ای خمود جلسه را ترک می­کند و در این اندیشه است که اگر از قبل می­دانستم کمیسیون از من چه انتظاری خواهد داشت در این یکسال و اندی که در نوبت کمیسیون بودم خودم را آماده می­کردم.

اعضای محترمِ کمیسیونِ روانشناسی بارها و بارها شاهد چنین مصاحبه شونده­هایی بوده و هستند. آنها معمولا به سختی­ها و شرایط افراد تحت مصاحبه واقفند و در وسع خود آن شرایط را درک می­کنند، در عین حال به خاطر دفاع از حقوق مراجعانِ روانشناسان، بر حفظ چهارچوب های لازم در اعطای پروانه­ها اصرار دارند. آنچه بیان شد، نمونه­ای فرضی از دعوت شدگان به کمیسیون روانشناسی سازمان نظام روانشناسی و مشاوره است و آنچه در پی می­آید سخنی غیررسمی با این عزیزان است که بدانند چه انتظاری از آنها وجود دارد. شایان ذکر است که مطالب مطرح شده در زیر که به شکل پرسش و پاسخ ارایه شده است صرفا نظرات شخصی نگارنده­ی مقاله است و به هیج وجه به مثابه نظر کمیسیون روانشناسی و یا سازمان نظام روانشناسی و مشاوره نیست.

1- چه کسانی در کمیسیون روانشناسی مورد مصاحبه قرار می­گیرند؟ در سازمان نظام، برای گرایش­های مختلف روانشناسی و مشاوره کمیسیون های مختلفی اختصاص یافته است. در رشته­ی روانشناسی برای برخی از گرایش­های کاربردی (applied) کمیسیون­های ویژه­ای وجود دارد؛ به عنوان مثال کمیسیون روانشناسی بالینی ویژه­ی روانشناسان بالینی و سلامت و یا کمیسیون­های روانشناسی تربیتی، روانشناسی استثنایی و دیگر کمیسیون­ها که هرکدام پروانه­ی اشتغال دانش­آموختگان خودشان را بررسی می­کنند. با توجه به کثرت دانش­آموختگان روانشناسی عمومی و نیز وجود دیگر گرایش­های محض روانشناسی (pure psychology) نظیر روانشناسی شخصیت، از اواخر سال 1389 کمیسیونی با عنوان "کمیسیونروانشناسی" راه­اندازی شد. اعضای کمیسیون روانشناسی تنوعی از تخصص­های کاربردی و محض روانشناسی را از دانشگاه­های مختلف شامل می­شود.

2- آیا لازم است همه­ی روانشناسان پروانه­ی اشتغال داشته باشند: فرق رشته و حرفه؟ به نظر می­رسد برای برخی از روانشناسان ارجمند فرق رشته و حرفه چندان متمایز نشده است. اگرچه بر اساس قانون تشکیل سازمان نظام روانشناسی و مشاوره، همه­ی افراد واجد حداقل کارشناسی ارشد در روانشناسی یا مشاوره می­توانند به عضویت سازمان درآیند و به تبع آن متقاضی پروانه­ی اشتغال باشند، اما نه همه­ی روانشناسان نیاز دارند که پروانه­ی اشتغال داشته باشند؛ مثل برخی از اعضای هیات علمی گروه­های روانشناسی که قصد ارایه خدمات روانشناسی به جز تدریس ندارند؛ و نه الزامی در صدور پروانه­ی اشتغال به همه­ی متقاضیان وجود دارد، مگر اینکه صلاحیت­های لازم و حداقلی را داشته باشند. بر این اساس قرار نیست همه افرادی که روانشناس می­شوند به صورت حرفه­ای خدمات روانشناختی ارایه دهند.

3- اگر پروانه­ی اشتغال برای یک روانشناس عمومی صادر می­شود چه معنایی دارد و آنچه با آن پروانه می­تواند یا نمی­تواند انجام دهد چیست: مداخلات یا درمان؟ روانشناسی عمومی اهمیت وافری دارد و فهم دقیق مبانی حوزه­ی روانشناسی را فراهم می­سازد. این گرایش روانشناسی general و به تعبیر من ژنرال روانشناسی است و اگر ورود به این گرایش از روانشناسی با عشق و علاقه انجام شود، بستر لازم برای دانشمند شدن روانشناس را مهیا می­سازد. علاوه بر توانمندی روانشناسان عمومی در فهم مکانیسم­های زیربنایی روانشناسی، آنها از توانمندی آموزش و پژوهش در روانشناسی برخوردار هستند و از این منظر می­توانند با مشارکت جدی در آموزش­های روانی نظیر شیوه­های فرزند پروری، آموزش پیش از ازدواج، آموزش مهارت­های زندگی و نظایر آن نقشی جدی در پیشگیری از آسیب­های روانی- اجتماعی و ارتقای توانمندی­ مراجعان روانشناسی ایفا نمایند. مداخلات روانشناختی (psychological interventions) عنوانی کلی است که آموزش روانی (psychoeducation) و درمان (treatment) از جمله­ی مواردی است که تحت پوشش این عنوان کلی قرار می­گیرد. یک روانشناس عمومی، بالقوه می­تواند دامنه­ی وسیعی از مداخلات روانشناختی را به کار گیرد (مثل آموزش­های روانی یا حتی استفاده از مداخلات شناختی رفتاری برای ارتقای کیفیت زندگی بیماران خاص جسمی) ولی بهتر است وارد عرصه­ی درمان نشود (مثلا درمان شناختی رفتاری یک فرد مبتلا به افسردگی اساسی)؛ مگر اینکه آموزش­های کافی، دقیق و معتبری را در این خصوص گذرانیده باشد. از آنجایی که آموزش­های کوتاه­مدت نظیر کارگاه­های آموزشی نمی­تواند جایگزین آموزش رسمی و درازمدت شود، بر این اساس بهتر است حتی در صورت دریافت آموزش­های کوتاه مدت، یک روانشناس عمومی از مداخلات تخصصی نظیر رواندرمانی بهره نگیرد و بر این اساس لازم است در معرفی خود از واژه­هایی مثل رواندرمانگر استفاده نکند. البته اینکه یک روانشناس عمومی دارای پروانه­ی اشتغال دقیقا چه مواردی را می­تواند و چه مواردی را نمی­تواند انجام دهد لازم است توسط شورای مرکزی سازمان نظام روانشناسی و مشاوره تعیین شود.

4- یک روانشناس عمومی یا شخصیت و یا دیگر گرایش­های محض روانشناسی، برای دریافت پروانه­ی اشتغال لازم است چه صلاحیت­هایی داشته باشند؟ اگرچه انتظار بر این است که یک روانشناس عمومی مداخلات تخصصی (رواندرمانی) ارایه ننماید ولی تنوع مراجعانِ احتمالی روانشناسان عمومیِ دارای پروانه ایجاب می­کند که دانشِ لازم و کافی را در خصوص تشخیص و مداخلات روانشناختی داشته باشند. این در حالی است که گرایش­های محض روانشناسی واحدهای درسی مرتبط با تشخیص و یا مداخلات روانشناختی نمی گذرانند و در بهترین شرایط برخی از آنها درس آسیب­شناسی روانی را دارند که لازم ولی ناکافی است. اگر کاستی­های آموزش روانشناسی دانشگاه­ها و در مواقعی داشتن کارشناسی نامرتبط به این امر اضافه شود، مشکل حادتر می­شود. بر این اساس، مطابق تجربه­ای که دارم یکی از مواردی که طی مصاحبه مورد تاکید قرار می­گیرد سئوال­هایی در مورد آسیب­شناسی و تشخیص و در کنار آن سئوال­هایی در مورد یکی از رویکردهای مداخلاتی است که مصاحبه شونده به آن تسلط کافی داشته باشد.

5- رویکرد انتخابی شما در مداخلات روانشناختی چیست؟ با توجه به اهمیت جهت­دهی و نظم بخشی یک نظریه بر نحوه­ی پرسشگری، شیوه­ی فرمول­بندی مراجع/ مشکل، نوع تعامل روانشناس و مراجع، و در نهایت نوع و شیوه­ی به کاربستن مداخلات روانشناختی، این سئوال به وفور در مصاحبه­های کمیسیون روانشناسی پرسیده می­شود که رویکرد انتخابی شما در مداخلات روانشناختی چیست؟ پاسخ های زیادی به این سئوال ارایه می­شود اما در این میان رویکرد التقاطی و رویکرد رفتاردرمانی شناختی بیش از همه تکرار می­شوند. متاسفانه فهم برخی از مصاحبه شوندگان در مورد رویکرد التقاطی درست نیست. آنها فکر می­کنند اینکه در هر بخشی از کار با مراجع با هر رویکردی دلمان خواست پرسشگری داشته باشیم و با هر رویکردی که خواستیم مداخله انجام دهیم التقاطی است. به نظر می­رسد پیش فرض اعضای کمیسیون در بسیاری از موارد این است که وقتی مصاحبه شونده از لفظ التقاطی استفاده می­کند به واقع در هیچ رویکردی تسلط کافی ندارد و واژه­ی التقاطی پوششی برای ضعف دانش و مهارت مصاحبه شونده تلقی می­شود و متاسفانه در اکثر موارد پرسش­های بعدی نشان می­دهد که این پیش­فرض درست است. یکی دیگر از پاسخ­ها، درمان شناختی رفتاری یا رفتاردرمانی شناختی است. به نظر می­رسد افراد زیادی در ایران فکر می­کنند درمان شناختی رفتاری را بلدند و افراد کمی آن را به واقع بلدند و متاسفانه گاهی این امر در مورد حتی افرادی که کارگاه آموزشی مرتبط را گذرانده­اند ولی به خود زحمت مطالعات بیشتر و به کاربستن فنون را تحت نظارت بالینی نداده­اند به وفور مشهود است. به سخنی دیگر، به نظر می­رسد درمان شناختی رفتاری در ایران آشنایی غریب است. در نظر داشته باشید که بر اساس برداشتی که من دارم در کمیسیون روانشناسی انتظار بر این نیست که فرد همه­ی رویکردها را بداند ولی انتظار بر این است که اگر  ادعا می­کند رویکردی را مورد استفاده قرار می­دهد بتواند به سئوال­های اختصاصی در آن رویکرد پاسخ دهد.  

6- چه نوع اقداماتی برای تامین پیش­نیازهای حداقلی ضروری است؟ به نظر می­رسد خواندن کتاب­های مرتبط، گذرانیدن دوره­ها و کارگاه­های آموزشیِ موجه و کارورزی واقعی و دریافت نظارت بالینی زیر نظر متخصصان ذی­صلاح از جمله گام­های ضروری است که می­تواند پیش­نیازهای لازم را مهیا سازد. اگرچه در برهه­ای، از متقاضیان خواسته می­شد که کارگاه­های سازمان نظام را بگذرانند، تا آنجا که من متوجه شده­ام اخیرا این نگاه وجود ندارد و تاکیدی بر گذراندن صِرف کارگاه­های آموزشی سازمان نظام نیست. البته معاونت محترم آموزشی سازمان طی اطلاعیه­ای، کارگاه­های آموزشیِ مقبول را کارگاه­هایی اعلام کرده است که صلاحیت آنها توسط سازمان تایید شده باشد و در این میان به نظر می­­رسد کارگاه­های آموزشیِ انجمن­های علمی که با مجوز سازمان نظام دوره­ی آموزشی برگزار می­کنند از جمله­ی کارگاه­های آموزشی است که از مقبولیت خوبی برخوردار باشند. به عنوان فردی که با متقاضیان پروانه­ی اشتغال در ارتباط بوده­ام به نظر می­آید تاکید بر شرکت در کارگاه­ها در مواردی باعث شده است این سوءتفاهم ایجاد شود که صِرف گواهی کارگاه­ها کفایت می­کند و این در حالی است که تجارب من گویای این است که گاهی پیش آمده که مصاحبه شونده­ای حتی کارگاه­هایی را در خود سازمان نظام گذرانیده ولی از آنجایی که قادر به پاسخگویی سئوال­های اعضای محترم کمیسیون نشده است اعطای پروانه به ایشان منوط به مصاحبه دیگری شده است و مواردی هم وجود داشته است که فردی کارگاه آموزشی خاصی را نگذرانیده است ولی مدت­ها در یک محیط بیمارستانی تحت نظر متخصصان روانشناسی و روانپزشکی تربیت شده و توانسته است چهارچوب­های مدنظر کمیسیون را برآورده سازد. همچنین پیشنهاد شخصی من این است که بهتر است انتخاب کارگاه­ها با توجه به رویکرد انتخابی­تان و مرتبط با همدیگر باشد نه اینکه کارگاه­های مختلف و متنوعی را بگذرانید که ارتباط موضوعی با هم ندارند صرفا به این خاطر که از شما خواسته شده است کارگاه­هایی را بگذرانید. براستی جدا از کارگاه­های آموزشی، طی یکسال گذشته چه کتاب یا کتابهایی را به صورت جدی در زمینه تشخیص و مداخلات خوانده­اید؟

7- راهکارهای ارتقای سطح کارگاه­های آموزشی چیست؟ بی­شک آموزش یک فرایند دوطرفه است و رفتار فراگیران به طور متقابل دقت­نظر مدرسان و مراکز متولی آموزش را تحت تاثیر قرار می­دهد. اگر در مرکز، سازمان یا موسسه­ای آموزشی را دریافت می­کنید که رضایت خاطر شما را تامین نمی­کند در درجه­ی اول سعی کنید با اعلام نظراتتان به مدرس یا مدیرمسئول آن مجموعه، سطح آموزش مورد نظر را ارتقا بخشید و در صورتی که مشکل حل نشد یا نارضایتی شما به درجه­ای به عدم رعایت جنبه­های اخلاقی آموزش مربوط می­شود به عنوان مثال مدت آموزش به مراتب کمتر از آن چیزی است که به شما اطلاع داده شده است به عنوان یک عضو حرفه پیشنهاد می­کنم بهتر است موضوع به صورت کتبی به معاونت محترم آموزشی سازمان نظام اطلاع داده شود.

8- آیا کارگاه­های آموزشی هدف را تامین می کنند؟ شکی نیست که کارگاه­های آموزشی روشی برای تامین حداقل­های مورد نیاز است ولی این انتظار که بر اساس آموزش­های کارگاهی، یک نفر کفایت لازم را کسب کند انتظاری غیرواقعی است و تحقق دیگر پیش­نیازها، یعنی کارورزی واقعی و دریافت نظارت بالینی از دیگر ضروریات است. اگرچه بایستی در کارگاه­های آموزشی وجوه کارگاهی و کار عملی نظیر ایفای نقش به معنای واقعی وجود داشته باشد و متفاوت از یک سخنرانی برگزار شود، گاهی شرکت­کنندگان در کارگاه­های آموزشی صرفا طلب تکنیک می­کنند. آنها در واکنش به رفتار مدرسان در مرور مبانی نظری رویکردی که تدریس می­شود معمولا مطرح می­کنند که نظریه را بلدم، برای این عزیزان پیشنهاد می­شود مقاله­ی آقای دکتر حسن حمیدپور تحت عنوان "نظریه را بلدم اما ..." را که در خبرنامه­ی پاییز 1391 انجمن روانشناسی ایران منتشر شده است مطالعه نمایند.

9- آیا گذراندن کارگاه آموزشی می­تواند جایگزین کارورزی باشد؟ مرجع ذیصلاح در مورد تعیین اینکه کارورزی چگونه و در کجا بایستی گذرانیده شود کمیسیون­های سازمان نظام هستند. اما در پاسخ به این سئوال که آیا کارگاه آموزشی می­تواند جایگزین کارورزی شود به عنوان یک فرد واقف به مسایل حرفه عرض می­کنم که پاسخ منفی است.

10-                     برای رفع چالش آموزش در شهرستان­ها چه باید کرد؟ شاید بتوان گفت کارگاه­های آموزشی موجود در تهران به لحاظ کمی از وضعیت نسبتا خوبی برخوردار است. به نظر می­رسد زمان آن رسیده است که شعب استانی سازمان نظام و شعب انجمن­های علمی در استان­ها با تامین استانداردهای معاونت آموزشی سازمان نظام، بر تعداد کارگاه­های آموزشی واجد صلاحیت بیفزایند تا میزان مسافرت­های متقاضیان پروانه­ی اشتغال به تهران بابت حضور در کارگاه­های آموزشی به حداقل برسد؛ امری که هم فرساینده­ی وقت و انرژی است و هم منبعی برای نگرانی از سلامتی همکاران.

11-                     راهکارهای اساسی در پرداختن به چالش­ها چیست؟ تامل مجدد شورای مرکزی سازمان در خصوص تعیین انتظارات از روانشناسان عمومی در نوع مداخلات ارایه شده، به کاربستن این ملاحظات در جلسات کمیسیون روانشناسی و نیز اطلاع­رسانی این انتظارات به روانشناسان و مراجعان آنها، از جمله راه­هایی است که می­تواند بسیار سودمند باشد. در عین حال به نظر می­رسد وقت آن رسیده است که سازمان نظام روانشناسی در صورت تصویب شورای مرکزی، نسبت به درجه­بندیِ سطح آموزش روانشناسی دانشگاه­ها اقدام نماید و از پذیرفتن متقاضیان از دانشگاه­هایی که استانداردهای حداقلی آموزش را رعایت نمی­کنند خودداری نماید. چنین اقدامی موجب خواهد شد که هم دانشگاه­ها در برنامه­ریزی­های خود جدیت بیشتری داشته باشند و هم افراد در انتخاب دانشگاه­ها دقت نظر بیشتری مبذول نمایند. اگر سازمان نظام روانشناسی و مشاوره و نیز انجمن­های علمی مرتبط، مساله­ی آموزش روانشناسی در دانشگاه­ها را به صورت جدی در دستور کار خود قرار دهند و دستگاه­های مسئول توصیه­ها را پذیرا باشند، شاید نیاز به اقداماتی نظیر برگزاری کارگاه­های آموزشی به حداقل برسد؛ امری که به ویژه جنبه­ی هزینه­ای آن برای شرکت کنندگان مساله ساز است.

در خاتمه مجددا یادآوری می­شود آنچه که ذکر شد صرفا نظرات شخصی نگارنده­ی مقاله است و به هیج وجه به مثابه نظر کمیسیون روانشناسی و یا سازمان نظام روانشناسی و مشاوره نیست.

حمید پورشریفی

poursharifih@gmail.com

16/8/1390

 


نوشته شده در تاریخ جمعه 91/8/26 توسط 

  

 

   مجموعه روان شناسی شامل 5 گرایش

  1- روان شناسی عمومی

 

2-روان شناسی بالینی

 

3-سنجش و اندازه‌گیری (روان‌سنجی)

 

4-روان‌شناسی صنعتی و سازمانی

 

5-روان‌شناسی بالینی کودک و نوجوان

 

 

 

روانشناسی‌  عمومی‌  


فارغ‌  التحصیلان‌ در این‌ رشته‌ می‌توانند فعالیت‌های‌ مقدماتی‌ را در زمینه‌های‌ تشخیص‌  و درمان‌ اختلالات‌ روانی‌ در مؤسسات‌ عمومی‌ و روانی‌ و کلینیک‌های‌ روان‌ پزشکی‌  و سایر مراکز شبیه‌ به‌ آن‌ عهده‌ دار شوند و یا تدریس‌ روانشناسی‌ عمومی‌ را در  مراکز آموزشی‌ بعهده‌ گیرند و یا بعنوان‌ روان‌شناس‌ مدرسه‌ در مدارس‌ همکاری‌  داشته‌ باشند  .

 

روانشناسی‌  صنعتی‌ و سازمانی‌   

 

روانشناسی‌  صنعتی‌ و سازمانی‌، یافته‌های‌ روانشناسی‌ و مطالعه‌ علمی‌ رفتار انسان‌ را در  صنعت‌ و محیط‌ کار به‌ کار می‌برد. یعنی‌ درباره‌ این‌ که‌ محیط‌ کار باید چگونه‌  باشد تا بهترین‌ بازدهی‌ را داشته‌ باشد و یا چه‌ متغیرهایی‌ در ارتباط‌ بین‌ کارگر  و کارفرما مؤثر است‌ و چه‌ عواملی‌ باعث‌ عدم‌ تفاهم‌ بین‌ کارفرما و کارگر می‌شود،  مطالعه‌ می‌کند. از آنجایی‌ که‌ نیروی‌ انسانی‌ ماهر و سازمان‌های‌ کارآمد از  ارزنده‌ترین‌ ثروت‌های‌ هر کشور به‌ شمار می‌روند و در رشد و توسعه‌ آن‌ نقشی‌  اساسی‌ دارند و چون‌ تشخیص‌ و رفع‌ مسائل‌ و مشکلات‌ انسانی‌ و سازمانی‌ تأثیری‌  شگرف‌ در پیشرفت‌ و توسعه‌ دارد، این‌ گرایش‌ اهمیت‌ قابل‌ توجهی‌ دارد  .

 

روانشناسی  بالینی


روانشناسان‌  می‌توانند در مورد تشخیص‌، درمان‌ و بازآموزی‌ افراد نیز عهده‌‌دار مسئولیت‌ گردند؛  اگر چه‌ در اغلب‌ این‌ موارد، روانشناسان‌ بعنوان‌ عضوی‌ از یک‌ تیم‌ شامل‌  : روانپزشک‌، پرستار و مددکار اجتماعی‌ کار خواهندکرد ولی‌ آموزش‌ تخصصی‌ آن‌ها باید  به‌ گونه‌ای‌ باشد که‌ بتوانند بخش‌ زیادی‌ از مسئولیت‌ها را به‌ تنهایی‌ برعهده‌  گیرند. اهم‌ این‌ قبیل‌ مسئوولیت‌ها عبارت‌اند از: تشخیص‌ ناهنجاری‌های‌ رفتاری،‌  درمان‌ فردی‌ و گروهی‌، مشاوره‌ و راهنمایی‌ و بازآموزی‌ .

 

روانسنجی 

 

روان سنجی، گرایش سوم مجموعه روان شناسی است که کمترین تعداد داوطلب و در عین حال کمترین تعداد پذیرش را دارا است‌. روان سنجی عمدتاً با آمار، شیوه‌های سنجش در آموزش و پرورش و یادگیری، ارزیابی‌های روانشناختی از طریق آزمون‌‌های روانی و شیوه‌های گزینش و سرند کردن در ارتباط است‌.کارشناس ارشد روان‌سنجی می‌تواند به کار اجرای آزمون‌‌های روانی - تشخیصی، سنجش هوش، ویژگی‌‌های شخصیتی، آسیب‌های مغزی، عقب ماندگی‌های ذهنی، ارزیابی در آموزش و پرورش، سازمان سنجش و داده‌پردازی مشغول گردد. یا به همراه یک تیم درمان در کلینیک‌‌های روان شناختی مشغول به کار گردد.هدف از تحصیل در این رشته، تربیت افرادی است که با جنبه‌های نظری و کاربردی در زمینه‌های مربوط به اندازه‌گیری و ارزیابی خصوصیات مختلف افراد انسانی و مهارت‌های او، آشنایی کافی داشته و توانایی بکارگیری آن را در موقعیت‌های شغلی در آموزش و پرورش داشته باشد. فارغ‌التحصیلان این رشته با استفاده از تئوری کلاسیک اندازه‌گیری به سنجش ویژگی‌های پنهان افراد می‌پردازند و از سویی دیگر با طراحی انواع آزمون‌ها (تحصیلی، هوش و استعداد، استخدامی و ...) در سطوح وسیعی به سنجش آموزشی و تربیتی افراد مشغول‌اند. اجرای آزمون‌های روانی در امر تشخیص، همواره یاری رسان متخصصان بوده است.

 

 
با دارا بودن مدرک کارشناسی ارشد در گرایش های بالینی، عمومی و بالینی کودک و نوجوان،  فرد می تواند:

 

- پس از احراز شرایط لازم (ازجمله 800 ساعت کارآموزی در مراکز دارای مجوز رسمی، تاییدیه از اساتید رشته و ...) و دریافت مجوز از سازمان نظام روانشناسی اقدام به تاسیس کلینیک مشاوره بنماید.

 

- به عنوان کارشناس این رشته در مراکز دولتی نظیر بهزیستی- شهرداری- نیروی انتظامی- سازمان زندان ها- کانون اصلاح و تربیت و ... در قسمت مربوطه جذب به کار شود.

 

- در واحدهای کوچک دانشگاه آزاد و یا دوره های فراگیر و یا موسسات آموزش عالی آزاد به عنوان مدرس فعالیت کند.

 

- در آموزش و پرورش به عنوان معلم و یا دبیر در دروس مربوطه و یا به عنوان مشاور مدرسه جذب به کار شود.

 

- با اخذ مجوز از سازمان بهزیستی اقدام به تاسیس مهد کودک نماید.

 

- با اخذ مجوز از سازمان بهزیستی اقدام به تاسیس سرای سالمندان نماید.

 

- در کلینیک های درمان اعتیاد به عنوان روانشناس مشغول به کار شوند (اشتغال در این مراکز مستلزم تحصیل در گرایش روانشناسی بالینی است و دارا بودن مدرک کارشناسی این گرایش کافی است).

 

- در کلینیک های مشاوره ای به کارهای درمانی بپردازد

 

- با روانپزشکان در کلینیک های خصوصی ایشان همکاری کند (البته روانپزشکان مایل به همکاری با کارشناسان ارشد در گرایش های بالینی و خانواده درمانی هستند).

 

- در کلینیک های مشاوره و روان درمانی کودک به کارهای درمانی مثل بازی درمانی و ... بپردازد (در این مراکز تاکید بیشتر روی کارشناسان ارشد با گرایش بالینی کودک و نوجوان و بالینی است).


منبع :پورتال ماهان نویسنده حاجی رسولیها

 


نوشته شده در تاریخ جمعه 90/6/4 توسط 


عشق یک جوشش کور است و پیوندی از سر نابینایی. اما دوست داشتن پیوندی خود آگاه و از روی بصیرت روشن و زلال .
عشق بیشتر از غریزه آب می خورد و هر چه از غریزه سر زند بی ارزش است و دوست داشتن از روح طلوع می کند و تا هر جا که یک روح ارتفاع دارد ، دوست داشتن نیز هنگام با او اوج می گیرد. عشق در غالب دل ها ، در شکل ها و رنگهای تقریبا مشابهی متجلی می شود و دارای صفات و حالات و مظاهر مشترکی است ،اما دوست داشتن در هر روحی جلوه ای خاص خویش دارد و از روح رنگ می گیرد و چون روح ها بر خلاف غریزه هاهر کدام رنگی و ارتفاعی و بعدی و طعم و عطری ویژه خویش را دارد می توان گفت : که به شماره هر روحی ، دوست داشتنی هست .
عشق با شناسنامه بی ارتباط نیست و گذر فصل ها و عبور سال ها بر آن اثر می گذارد ،
اما دوست داشتن در ورای سن و زمان و مزاج زندگی می کند و بر آشیانه بلندش روز و روزگار را دستی نیست .
عشق ، در هر رنگی و سطحی ، با زیبایی محسوس ، در نهان یا آشکار رابطه دارد . چنانچه شوپنهاور می گوید:
شما بیست سال سن بر سن معشوقتان بیفزائید ، آنگاه تاثیر مستقیم آنرا بر روی احساستان مطالعه کنید .
اما دوست داشتن چنان در روح غرق است و گیج وجذب زیبایی های روح که زیبایی های محسوس را بگونه ای دیگر می بیند .
عشق طوفانی و متلاطم و بوقلمون صفت است ، اما دوست داشتن آرام و استوار و پر وقار و سرشار از نجابت .
عشق با دوری و نزدیکی در نوسان است . اگر دوری بطول انجامد ضعیف می شود ، اگر تماس دوام یابد به ابتذال می کشد . و تنها با بیم و امید و اضطراب و دیدار وپرهیززنده و نیرومند می ماند،
اما دوست داشتن با این حالات نا آشنا است ، دنیایش دنیای دیگری است .
عشق جوششی یکجانبه است . به معشوق نمی اندیشد که کیست یک خود جوششی ذاتی است ، و از ین رو همیشه اشتباه می کند و در انتخاب بسختی می لغزد و یا همواره یکجانبه می ماند و گاه ، میان دو بیگانه نا همانند ، عشقی جرقه می زند و چون در تاریکی است و یکدیگر را نمی بینند ، پس از انفجار این صاعقه است که در پرتو رو شنایی آن ، چهره یکدیگر را می توانند دید و در اینجا است که گاه ، پس جرقه زدن عشق ، عاشق و معشوق که در چهره هم می نگرند ، احساس می کنند که هم را نمی شناسند و بیگانگی و نا آشنا یی پس از عشق درد کوچکی نیست .
اما دوست داشتن در روشنایی ریشه می بندد و در زیر نور سبز می شود و رشد می کند و ازین رو است که همواره پس از آشنایی پدید می آید ، و در حقیقت در آغاز دو روح خطوط آشنایی را در سیما و نگاه یکدیگر می خوانند ، و پس از آشنا شدن است که خودمانی می شوند .
دو روح ، نه دو نفر ، که ممکن است دو نفر با هم در عین رو در بایستی ها احساس خودمانی بودن کنند و این حالت بقدری ظریف و فرار است که بسادگی از زیر دست احساس و فهم می گریزد و سپس طعم خویشاوندی و بوی خویشاوندی و گرمای خویشاوندی از سخن و رفتار و آهنگ کلام یکدیگر احساس می شود و از این منزل است که ناگهان ، خودبخود ،دو همسفر به چشم می بینند که به پهندشت بی کرانه مهربانی رسیده اند و آسمان صاف و بی لک دوست داشتن بر بالای سرشان خیمه گسترده است و افقهای روشن و پاک و صمیمی ایمان در برابرشان باز می شود و نسیمی نرم و لطیف همچون روح یک معبد متروک که در محراب پنهانی آن ، خیال راهبی بزرگ نقش بر زمین شده و زمزمه درد آلود نیایش مناره تنها و غریب آنرا بلرزه می آورد .
دوست داشتن هر لحظه پیام الهام های تازه آسمانهای دیگر و سرزمین های دیگر و عطر گلهای مرموز و جانبخش بوستانهای دیگر را بهمراه دارد و خود را ، به مهر و عشوه ای بازیگر و شیرین و شوخ هر لحظه ، بر سر و روی این دو میزند .
عشق ، جنون است و جنون چیزی جز خرابی و پریشانی فهمیدن و اندیشیدن نیست .
اما دوست داشتن ، در اوج معراجش ، از سر حد عقل فراتر می رود و فهمیدن و اندیشیدن را نیز از زمین می کند و با خود به قله بلند اشراق می برد.

نوشته شده در تاریخ یکشنبه 89/5/10 توسط 

زوخیسم یا شهوت خودآزاری  
 انحراف مازوخیسم یا شهومازوخیسمت خودآزاری، نقطه‌ی مقابل انحراف ج*ن*س*ی سادیسم یا دیگرآزاری است. یک فرد سادیستیک ازآزار واذیت کردن دیگـــران لذت ج*ن*س*ی می‌برد، اما یک انسان مبتلا به «مازوخیسم» از عذاب و شکنجه‌‌أی که خودش متحمل می‌شود لذت ج*ن*س*ی کسب می‌کند. افرادی که به این نوع انحراف مبتلا هستند بشدت تمایل دارند که چه به وسیله‌ی خود و چه از طرف دیگران، آزار ببینند یا حتی شکنجه شوند. کامیابی روانی این بیماران، جز با زجر و آزار دیدن حاصل نمی‌شود.
    تمامی روان‌شناسان در دوره‌های مختلف، خوی تجاوز و تعدی یا به بیان دیگر غریزه‌ی تخریب و مرگ را یکی از غرایز طبیعی افراد بشر و منشأ انحراف سادیسم دانسته‌اند. انحراف مازوخیسم یا خودآزاری نیز ریشه در همین غریزه دارد. با این تفاوت که واکنشهای بیمار مبتلا به مازوخیسم با بیمار سادیست فرق می‌کند.
     هنگامی که تمایلات قهرآمیز غریزه‌ی مرگ در عوامل روانی انسان حادث شد، از دو حال خارج نیست، یا انسان به پیروی از این غریزه به تخریب و شکستن اشیا و آزار دیگران می پردازد و به این ترتیب غریزه‌ی خود را ارضا می‌کند یا اینکه محدودیتهای طبیعی و اجتماعی به او اجازه‌ی این کار را نمی‌دهند؛ برای مثال طفل به دلخواه خود نمی‌تواند آنچه را که در دسترسش قرار می‌گیرد بشکند و یا مثلاً سر گربه را از تنش جدا سازد. در این صورت غریزه‌ی تخریب و مرگ به جای اینکه متوجه دنیای بیرون انسان شود، به درونش راه می‌یابد و خود انسان را هدف قرار می‌دهد و به این ترتیب، تمایلات قهرآمیزانسان به جای دیگران روی خود او پیاده می‌شود. به بیان دیگر انحراف مازوخیسم و سادیسم هر دو از یک منبع سرچشمه می‌گیرند ولی در مازوخیسم غریزه‌ی تخریب و مرگ به جای اینکه روی دیگران عمل کند، بر خود بیمار مبتلا اثر می‌گذارد.
    گروه‌های زیادی از مردم مبتلا به مازوخیسم هستند؛ مثلاً مرتاضان و یا افرادی که در پاره‌‌أی موارد به استقبال مرگ می‌روند و یا اشخاصی که در مواقع خطر و پیش‌آمدهای ناگوار و مصیبت‌بار، به جای اینکه برای رفع مشکلات خود تدابیر منطقی‌‌ای بیندیشند، خود را هلاک می کنند. بعضی از مبتلایان به مازوخیسم نیز، دراین موارد، در واقع قصد انتقامجویی و یا کشتن دیگران را دارند. این _ نوع سادیسمی ارضای غریزه _ اما به جای این کار، خود را از بین می‌برند.    
    انواع مازوخیسم:


 


    انحراف مازوخیسم را از نظر شدت و ضعف به سه دسته تقسیم کرده‌اند:
    مازوخیسم روانی، مازوخیسم احساساتی و مازوخیسم جسمی یا فیزیولوژیکی.
    توجه به این نکته ضروری است که به طور معمول، حالات مذکور تا حدودی در زندگی ج*ن*س*ی افراد بشر وجود دارند، و تا هنگامی که جنبه‌ی عادی داشته، ازحد و مرز معمولی تجاوز نکنند، امری کاملاً طبیعی به شمار می‌روند اما اگر به صورت‌های شدید و خاص یا به عبارت دیگر انحرافی جلوه کنند و یا بتدریج به صورت عادت در‌آیند، وجود انحراف را محقق می‌سازند.
        مازوخیسم روانی     مازوخیسم روانی حالتی است که در زندگی ج*ن*س*ی عادی مردم دیده می‌شود. بعضی افراد در زندگی ج*ن*س*ی، خود را ازهر لحاظ در اختیار فرد محبوب خویش قرار می‌دهند و هر نوع خفتی را که از طرف وی به آنها تحمیل شود، می‌پذیرند. چنین رابطه‌ی ج*ن*س*ی‌ای بین زن و مرد را می‌توان طبیعی و عادی دانست، اما اگر روابط از این مرز تجاوز کند و جنبه‌ی ارباب وغلامی پیدا کند و یکی از طرفین تا حدی که برده‌ای از اربابش اطاعت و فرمان‌برداری می‌کند، بنده‌وار خواست‌های طرف مقابلش را اجابت کند، می‌توان گفت که به انحراف مازوخیسم روانی دچار شده است. 
    مبتلایان به این نوع مازوخیسم، جز دشنام و خفت و خواری چیزی نمی‌طلبند و زخم زبان، اهانت و ناسزا آنها را به اوج لذت ج*ن*س*ی می‌رساند. مازوخیست‌های روانی، تا زمانی که از کسی دشنام نشنیده‌اند یا شخصی آنها را تحقیر نکرده است، ناراحت و ناآرامند. البته باید توجه داشت که این نوع مبتلایان هنگام آمیزش ج*ن*س*ی، میلی به تحمل آزار ندارند بلکه از شنیدن کلمات رکیک و اهــانت آور، لذت می برند. بسیاری از زنان جوان و تحصیل‌کرده و برومندی که با مردانی به مراتب پست‌تر از خود ازدواج می‌کنند و یا به مردان درشت و قوی‌هیکل گرایش دارند، مبتلا به مازوخیسم روانی هستند. این زنان در برابر قوی‌هیکل بودن مرد که صفتی به اصطلاح بارز به شمار می‌رود، کلیه‌ی معایب و نقایص اخلاقی و ذاتی او را بسادگی نادیده می‌گیرند.
    به طورکلی می توان گفت که منحرف مازوخیست، یک انسان خفت‌طلب واهانت‌جو است و به هر ترتیبی که بتواند خود را به دیگری تسلیم می‌کند و بدون قید و شرط در اختیار او قرار می‌گیرد تا تمایلات روانی و انحرافی‌ خود را اقناع کند.
    هرشفلد مثال جالبی در این مورد دارد. او گزارش می‌دهد که زن جوانی در زمان جنگ، یک زندانی فرانسوی را برای مدت هشت ماه در اتاقش مخفی کرده و خود را بدون قید و شرط ، برای انجام هر نوع عمل ج*ن*س*ی دراختیار وی گذاشته بوده است. تحقیقات بعدی نشان می‌دهد که این زن دارای عنن کامل بوده و تنها دلیل تسلیم بدون قید وشرط او به زندانی فرانسوی، انحراف مازوخیسم وی و شعف و نشأت ج*ن*س*ی‌‌ای بوده که از این راه به آن دست می‌یافته‌ است.
        مازوخیسم احساساتی
    بعضی از افراد مبتلا به مازوخیسم که معمولأ کمرو، جاهل و بی‌سواد هم هستند، از آشکار شدن انحراف خویش خودداری می‌کنند و به درون خود پناه می‌برند. این افراد می کوشند با تجسم صحنه‌های مختلف مازوخیسم از راه فکر و خیال، تمایلات غیر‌عادی خود را ارضا کنند. این دسته از منحرفان مازوخیسم را مازوخیسم‌های احساساتی و انحراف آنها را مازوخیسم احساساتی گویند.    
    مازوخیسم فیزیولوژیکی
    مازوخیسم فیزیولوژیکی که حادترین و واقعی‌ترین وجه مازوخیسم است حالتی است که انسان را وا‌می‌دارد تا از احساس درد و رنج، لذت ببرد و بدن خود را با اشتیاق درمعرض زجر و درد و عذاب قرار دهد. برای شخصی که به انحراف مازوخیسم فیزیولوژیکی مبتلاست، درد مفهوم خود را از دست داده و حتی لذت و شعف می‌شود. مبتلایان به این نوع مازوخیسم که تعدادشان از مبتلایان به دو نوع دیگر بیشتر است، از آزار‌های بدنی مانند شکنجه، پاره شدن پوست و گوشت و یا سوختن بدن‌شان لذت می برند و چنانچه اقدامی برای درمان آنها صورت نگیرد، سرانجام خود را هلاک خواهند ساخت.
        ارضای تمایلات مازوخیستی به وسیله حواس لامسه
    شخص مبتلا به مازوخیست فیزیولوژیکی، ابتدا به وسیله‌ی حس بویایی و چشایی خود، لب‌های شریک ج*ن*س*ی‌اش را به طور عادی می‌بوید و با زبان آنها را لمس می‌کند، ولی بتدریج وارد مرز اعمال انحرافی می‌شود و به بوییدن مواضع ج*ن*س*ی و مزه کردن آنها و حتی خوردن فضولات بدن شریک ج*ن*س*ی خود می‌پردازد.    
    ارضای تمایلات مازوخیستی به وسیله حواس ‌بینایی و شنوایی
    شخص مازوخیست میل شدیدی به مشاهده‌ی اعضای لخت بدن شریک ج*ن*س*ی‌اش دارد و از شنیدن حرفهای اهانت‌آمیز و فحشهای رکیک در هنگام آمیزش ج*ن*س*ی لذت می‌برد. در واقع همانقدر که مبتلا به انحراف سادیسم از ادای کلمات توهین‌آمیز لذت می‌برد، مبتلا به مازوخیسم از شنیدن این کلمات به شعف روانی می‌رسد.


نوشته شده در تاریخ یکشنبه 89/4/20 توسط 


اول از همه این را بگم که تخصص دکتر انوشه در تیپولوژی هست .
از تفاوت دختران و پسران شروع می کنم :
عدد یک نشان دهنده خصوصیات دختران و عدد دو نشان دهنده خصوصیت پسران هست :
?) اساسا به گفتگو علاقه دارند . ?) اساسا به سکوت علاقه دارند.
?) در روز به طور متوسط ????? کلمه حرف می زنند.?) در روز به طور متوسط ???? کلمه حرف
می زنند.
?) با گفتگو مشکل خود را حل می کنند. ?) با سکوت مشکل خود را حل می کنند.
?)اساسا شنوندگان بسیار خوبی اند 2) اساسا شنوندگان خوبی نیستند.
?) به تشریفات توجه دارند. ?) تشریفاتی نیستند.
?) بسیار جزیی نگر هستند. ?) اصولا کلی نگر هستند.
?) رابطه گرا و مسیر گرا هستند ?) هدف گرا و افق نگر هستند.
?) از راه گوش عاشق می شوند ?) از راه چشم عاشق می شوند.
دکتر تعریف می کرد و می گفت که من خودم همیشه به پسرای دانشجو میگم که اگر
خواستین مخ دختری را بزنین قبل از اینکه قیافه نحص شما را ببینه اول باهاش تلفنی صحبت
کنین و بعد قرار ملاقات بذارین !! و یک ماجرای تقریبا طولانی را در این مورد برامون تعریف کردن.
? برخورد و? نوع تربیت یک دختر با یک مزاحم تلفنی :
تربیت نوع اول و بهترین نوع تربیت :
مزاحم : الــــو ، سلام،‌خسته نباشید، حالتون خوبه، عذر میخوام میشه چند لحظه مزاحمتون بشم ؟
دختر : بدون هیچ صحبتی گوشی را قطع می کنه.
تربیت نوع ? :
مزاحم : الــــو ، سلام،‌خسته نباشید، حالتون خوبه، عذر میخوام میشه چند لحظه مزاحمتون بشم ؟
دختر : به مادر اشاره می کنه که بیاد گوشی را بگیره که بعدا شرش گردن دختر نیفته !!!
تربیت نوع سوم و تربیت رایج در کشور ما :
مزاحم : الــــو ، سلام،‌خسته نباشید، حالتون خوبه، عذر میخوام میشه چند لحظه مزاحمتون بشم ؟
دختر : خفه شو، بی شعور، کثافت، عوضی
تربیت نوع ? :
مزاحم : الــــو ، سلام،‌خسته نباشید، حالتون خوبه، عذر میخوام میشه چند لحظه مزاحمتون بشم ؟
دختر: الــــــــــــــــو بفرماییـــــن ! ( پسر هم دستش میاد از این طرز کشیدن و نازک کردن
صدای دختر ) آقا خواهش می کنم مزاحم نشـــــــــــــــــین !!
به قول دکتر این مزاحم نشــــــــــــــــــین! یعنی اینکه مزاحم بشــــــــــــــین!!! و پسرها هم
مزاحم میــــــــــــشن!
شما دخترها تصور می کنید که پسرها در تماس تلفنی به صحبتهای شما گوش می کنند؟ ابدا،
حتی به یک حرف، پسرها فقط به اون حالی که شما روی صداتون دارین توجه می کنن و می
فهمن که اهلش هستین ! ( این جا بود که ، صدای دست زدن و هورا کشیدن دانشجوهای
دختر بلند شد و متاسفانه این دست زدن و هورا کشیدن اونها به شدت این حرف دکتر را تایید
می کرد... و پسرها به شدت آروم شده بودند!!! )
صدای شما ( حالی که روی صداتون هست ) پدر صاحب پسرها را در آورده !!!
خود من نسبت به خیلی از این مسایل اعتقادی نداشتم و اصلا باور نمی کردم که پسرها تا این
حد سست باشند ..البته سست که نه !! طبیعتشون این جوری هست !!!
ولی اگر کسی به جز دکتر این حرفا را بهم میزد فحشش میدادم ! وقتی دکتر این صحبتها را
می کرد ، این قدر پذیرفتن این مسائل برای من سخت بود که نمی دونین !! تو خیلی مسائل
دست پسرها را به طور کامل رو کرد...
پذیرفتنش برام سخت بود چون دلم نمی خواست که باور کنم و بدونم که پسرها واقعا چه
موجودیتی دارند !! چون خیلی از مسائلی که من اصلا بهشون فکر نمی کردم و اصلا برای من
مهم نبودن را برای پسرها مهم می دونست ! شاید مسائل خیلی بی اهیمت !
البته من این را هم می دونم که همه پسرها در یک سطح نیستند ، اما در نهایت همشون یک
طبیعت دارند... فقط بعضی هاشون کمتر و بعضی هاشون بیشتر !
برو بینیم بابا..... برید خودتون را درست کنید، اگه این جوری باشه( که حتما هست ) دخترا چپ
برن روی شما تاثیر میذاره ، راست برن باز هم ، این وری برن ، اون وری برن !! ای بابا !
ولی گذشته از همه این حرفا خود دکتر خیلی به این موضوع تاکید کرد که حتما دخترها به
خودشون برسن اما نه در حدی که زیاده روی باشه ... مثلا می گفت یک دختری که صورت پر
مویی داره ، باید حتما خودش را مرتب کنه ! اما با اینکه موهاشون را رنگ میزنن و بیرون میذارن
مخالف بود...
رابطه دختر، پسرها را هم تا حدی صحیح می دونست... و بهتر می دید که با پسری که آشنا
شدین به هیچ وجه به سینما نرید ! خیلی روی سینما تاکید می کرد...خیلی...
البته خیلی در مورد اینکه چرا با سینما رفتن مخالف هست توضیح داد و توضیحاتشون هم واقعا
منطقی بود... رابطه یک دختر و پسر را در حد قدم زدن مشکلی نمی دونستن ، ولی برای اینکه
بخوان به پارک برن بیشتر تاکید داشتند که یکی از دوستان دختر هم با اونها باشه بهتره !
میدونین همه مثل هم نیستند ولی دکتر بیشتر این حرفها را میزد، چون دیگه به قیافه ظاهری
هیچ کس نمیشه اعتماد کرد . و جالب این جا بود که پسرها در تمام مدتی که دکتر صحبت می
کردن ساکت نشسته بودن ! فقط یه جایی بود که صدای دست زدن پسرها بلند شد که اونم
شدیدا تو ذوقشون خورد : یک مردی از خدا می پرسه که ، خدایا چرا زنها را زیبا آفریدی ؟
خدا می فرماین: برای اینکه توی مرد ، زن را دوست داشته باشی . مرد می پرسه
پس چرا زنها را این قدر احمق آفریدی ؟ ( صدای دست زدن پسرها ) خدا جواب میده :
چون زن بتونه توی مرد را دوست داشته باشه ! ( صدای خنده های بلند دختران و دست
زدنشون و ساکت شدن پسرها به طرز فجیعی ! )
اما ادامه تفاوتهای دختران و پسران :
?) در گذشته سیر می کند ?) در آینده سیر می کند.
?) در جوانی مهربان و در پیری خودخواه ?) در جوانی خودخواه و در پیری مهربان.
?) به بود و نبود توجه خاصی دارند ?) به بایدها و نبایدها توجه خاصی دارند.
?) وقتی عاشق می شوند یک سوم انرژی تمرکز آن ها افت پیدا می کند ?) وقتی عاشق
می شوند انرژی و تمرکز آنها ?/? برابر افزایش می یابد.
?) در زمان شکست عاطفی افسرده می شوند ( تاثیر منفی برای دختران جامعه ) ?) در زمان
شکست عاطفی آرام و ساکت می شوند.
?) به احساسات خود توجه دارند ?) به احتیاجات خود توجه دارند.
?) خانمها در جوانی و در پیری عشق اول است، دوم سلامتی و سوم پول ?) آقایان در جوانی
ابتدا عشق، دوم پول و سوم سلامتی مهم است اما در پیری ابتدا سلامتی، پول ودر آخر
عشق مهم است.
?) عشق تمام زندگی یک دختر را در بر می گیرد ( به خاطر همین هست که یک دختر از
شکست عاطفی ضربه بدی می خوره ) ?) عشق قسمتی از زندگی آقایان را در بر می گیرد.
من خودم اکثر این تفاوتها را قبول دارم و از این صحبتها به این نتیجه رسیدم که خانمها وقتی
کسی را دوست دارن تا آخر هم دوست دارن اما آقایون دقیقا بالعکس هستند.
خیلی داستانهای بامزه ای تعریف کردن که اگه شد بعدا میام تعریف می کنم !
فقط دوست دارم که هر کی این پست را می خونه نظر واقعی خودش را در این مورد بده ...
علی الخصوص آقایون ! میخوام ببینم که تا چه حد این صحبتها را تایید می کنند... البته من خودم
تاییدشون کردم و این را هم یادآور میشم که همه مثل هم نیستند ، اما تمام دخترها یک طبیعت
و تمام پسرها هم دارای یک طبیعت هستند فقط توی کم و زیادش با هم فرق دارند .

نوشته شده در تاریخ جمعه 88/11/30 توسط 
<   <<   11   12   13